غزل شمارهٔ ۸۵۲
بنه سر بحکم خدای یگانه
شود تا بحکمت جهان دو گانه
بخواه ازخدا غیر عقبی و دنیی
که بحر نوالش ندارد کرانه
نظر بر مدار از مسبب در اسباب
سببهاست حیران او در میانه
فلک گر به پیچد ز فرمان او سر
از آن شقتش میزند تازیانه
بپرداز خود را ز خود تا ببینی
که ما و شما نیست الا بهانه
بصورت بود جور و معنی عدالت
شکایت مکن از جفای زمانه
بدام تن افتاد تا مرغ جانم
دلش خون شد از حسرت آشیانه
چو از موطن اصلیم یاد آید
روانم شود بیخودانه روانه
مجو فیض از بینشانه نشانی
که نتوان نشان داد از بینشانه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بنه سر بحکم خدای یگانه
شود تا بحکمت جهان دو گانه
هوش مصنوعی: سر و کار خود را به حکم خداوند یگانه بسپار، تا به واسطه حکمت او، دوگانگی و اختلافات جهان به سامان آید.
بخواه ازخدا غیر عقبی و دنیی
که بحر نوالش ندارد کرانه
هوش مصنوعی: از خدا چیزی غیر از بهشت و دنیا بخواه، زیرا نعمتهای او همچون دریا بیکرانند و انتهایی ندارند.
نظر بر مدار از مسبب در اسباب
سببهاست حیران او در میانه
هوش مصنوعی: نظری به دلیلی میاندازد که در میان وسایل و علل، او را دچار حیرت کرده است.
فلک گر به پیچد ز فرمان او سر
از آن شقتش میزند تازیانه
هوش مصنوعی: اگر در آسمان به خاطر اراده او، حرکتی صورت گیرد، عذاب و سختی از آن به سرش میرسد.
بپرداز خود را ز خود تا ببینی
که ما و شما نیست الا بهانه
هوش مصنوعی: برای اینکه بهتر بفهمی حقیقت چیست، از خودسازی و دلبستگی به خودت فاصله بگیر. آنچه که ما و شما را از هم جدا کرده به نوعی توهم و بهانهای بیش نیست.
بصورت بود جور و معنی عدالت
شکایت مکن از جفای زمانه
هوش مصنوعی: ظاهر دنیا ممکن است ناعادلانه به نظر برسد، اما از بیعدالتیهای حاکم بر زمانه ننگر و شکایت نکن.
بدام تن افتاد تا مرغ جانم
دلش خون شد از حسرت آشیانه
هوش مصنوعی: تا زمانی که در قفس جسم گرفتار شدم، روح من به خاطر حسرت یک خانه آرامش، به شدت ناراحت و غمین شد.
چو از موطن اصلیم یاد آید
روانم شود بیخودانه روانه
هوش مصنوعی: وقتی که به زادگاهم فکر میکنم، روح و وجودم به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد و حالم دگرگون میشود.
مجو فیض از بینشانه نشانی
که نتوان نشان داد از بینشانه
هوش مصنوعی: از پاداش و فیضی که نمیتوان نشانی از آن یافت، توقع نداشته باش. چرا که نشانهای از آن وجود ندارد که بتوان به آن اشاره کرد.