گنجور

غزل شمارهٔ ۸۵۱

در کشور حسن آن یگانه
شد ساخته صدهزار خانه
این طرفه که نیست هیچ دیار
در هیچ سرا جز آن یگانه
دیار خود است و دار هم خود
کردیم سراغ خانه خانه
یک نکته بگویمت از این راز
در حسن ز عشق بود دانه
جنبید درو چو دانهٔ عشق
برخاست حجاب از میانه
پرواز نمود طایر حسن
بیرون آمد ز آشیانه
آئینه عشق پیش بنهاد
افکند دو زلف و کرد شانه
از عکس رخش در آینهٔ عشق
شد کشور حسن بیکرانه
خرمن خرمن بدید شد عشق
از دانهٔ عشق آن یگانه
بس خرمن حسن گشت پیدا
چون جلوهٔ او فکند دانه
بس قلزم عشق شد هویدا
زان جنبش عشق جاودانه
زد جوش چو بحر عشق برخاست
طوفان طوفان زهر کرانه
قلزم قلزم بدید گردید
از جوشش بحر بیکرانه
خاکستر عقل داد بر باد
چون آتش عشق زد زبانه
صد دل بربود یک نگاهش
یک تیر آمد بصد نشانه
هر جا در فقر بود در بست
بگشاد چو جود را خزانه
با اینهمه نیست غیر او کس
زد مطرب عشق این ترانه
بر تختهٔ گون نرد عشقی
با زد با خویش جاودانه
خود عاشق حسن خویش و معشوق
این ما و شما همه بهانه
ای فیض ازین حدیث بگذر
ترسم بجنون شوی فسانه

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در کشور حسن آن یگانه
شد ساخته صدهزار خانه
هوش مصنوعی: در سرزمین زیبایی، عشق و زیبایی‌های فراوانی به وجود آمده است به گونه‌ای که هزاران خانه و دل را مجذوب خود کرده است.
این طرفه که نیست هیچ دیار
در هیچ سرا جز آن یگانه
هوش مصنوعی: این جالب است که هیچ جا و در هیچ مکانی جز آن یک مرکز خاص، وجود ندارد.
دیار خود است و دار هم خود
کردیم سراغ خانه خانه
هوش مصنوعی: ما به دیار خود رفتیم و به دنبال خانه‌مان بودیم.
یک نکته بگویمت از این راز
در حسن ز عشق بود دانه
هوش مصنوعی: یک نکته را به تو می‌گویم: راز زیبایی به عشق وابسته است و عشق، همانند دانه‌ای است که زیبایی را پرورش می‌دهد.
جنبید درو چو دانهٔ عشق
برخاست حجاب از میانه
هوش مصنوعی: وقتی عشق در دل بیدار می‌شود، موجب حرکت و جنبش می‌گردد و پرده‌های حایل از میان برداشته می‌شود.
پرواز نمود طایر حسن
بیرون آمد ز آشیانه
هوش مصنوعی: پرنده زیبایی برخاست و از لانه‌اش خارج شد.
آئینه عشق پیش بنهاد
افکند دو زلف و کرد شانه
هوش مصنوعی: عشق خود را به نمایش گذاشت و با دو رشته مو در برابرش قرار گرفت و شانه زد.
از عکس رخش در آینهٔ عشق
شد کشور حسن بیکرانه
هوش مصنوعی: به خاطر تصویر زیبای او، عشق به یک سرزمین وسیع و بی‌پایان تبدیل شده است.
خرمن خرمن بدید شد عشق
از دانهٔ عشق آن یگانه
هوش مصنوعی: عشق به اندازهٔ فراوانی مانند یک خرمن برآمده است که از دانهٔ عشق آن فرد خاص و بی‌نظیر شکل گرفته است.
بس خرمن حسن گشت پیدا
چون جلوهٔ او فکند دانه
هوش مصنوعی: چقدر زیبایی و جذابیت در دسترس قرار گرفت زمانی که او ظاهر شد و زیبایی‌اش را نمایان کرد.
بس قلزم عشق شد هویدا
زان جنبش عشق جاودانه
هوش مصنوعی: عشق به قدری عمیق و پرجنب‌وجوش است که به وضوح نمایان شده و تأثیرات آن همیشه باقی و پایدار است.
زد جوش چو بحر عشق برخاست
طوفان طوفان زهر کرانه
هوش مصنوعی: وقتی عشق به جوش و خروش می‌آید، طوفانی ایجاد می‌شود که به شدت از کناره‌ها می‌تراود.
قلزم قلزم بدید گردید
از جوشش بحر بیکرانه
هوش مصنوعی: دریای وسیع و بی‌پایان را دید که چگونه به خاطر جوشش و خروش خود، دچار تلاطم و تغییرات می‌شود.
خاکستر عقل داد بر باد
چون آتش عشق زد زبانه
هوش مصنوعی: عقل و خردی که همچون خاکستر است، به خاطر شدت عشق و هیجان آن به راحتی تحت تأثیر قرار می‌گیرد و به باد می‌رود. عشق، مانند آتش، جوهره و کنترل عقل را از بین می‌برد و شعلۀ خود را به نمایش می‌گذارد.
صد دل بربود یک نگاهش
یک تیر آمد بصد نشانه
هوش مصنوعی: یک نگاه او توانست صد دل را بفریبد، گویی که تیر او به هدف‌های بسیار نشانه رفته است.
هر جا در فقر بود در بست
بگشاد چو جود را خزانه
هوش مصنوعی: هر جا که فشار و تنگدستی حاکم است، با گشاده‌دستی و generosity می‌توان قفل مشکلات را باز کرد.
با اینهمه نیست غیر او کس
زد مطرب عشق این ترانه
هوش مصنوعی: با این حال کسی غیر از او وجود ندارد. این نوازنده عشق، این آهنگ را اجرا کرد.
بر تختهٔ گون نرد عشقی
با زد با خویش جاودانه
هوش مصنوعی: محبت مانند بازی نردی است که بر روی تخته‌اش، همواره با خود و احساساتش درگیر است و این درگیری ابدی و همیشگی خواهد بود.
خود عاشق حسن خویش و معشوق
این ما و شما همه بهانه
هوش مصنوعی: عاشق زیبایی خود هستم و محبوب من نیز همینطور است، اما در واقع این فقط بهانه‌ای است.
ای فیض ازین حدیث بگذر
ترسم بجنون شوی فسانه
هوش مصنوعی: ای فیض، به این گفته‌ها توجه نکن، زیرا می‌ترسم که دیوانه‌وار گردی و داستان‌هایی بی‌پایه و اساس بسازی.