گنجور

غزل شمارهٔ ۸۵۰

دل گیرد و جان بخشد آن دلبر جانانه
ویران چو کند بخشد صد گنج بویرانه
دل شد ببر دلبر جان رفت ز تن یکسر
وز عقل تهی شد سر کس نیست درین خانه
بس زلف دهد بر باد آنزلف خم اندر خم
بس عقل کند غارت آن نرگس مستانه
سویم بنگر مستان هوش و خردم بستان
دیوانه و مستم کن مستم کن و دیوانه
گه پند دهد واعظ گه توبه دهد زاهد
یارب که مرا افکند در صحبت بیگانه
غم میکشدم مطرب بر تار بزن دستی
دیوانه شدم ساقی در ده دو سه پیمانه
آن منبع آگاهی گفتا که چه میخواهی
گفتم که چه میخواهم جانانه و پیمانه
پیمانه و جانانی جانانه و پیمانی
این نشکندم پیمان آن از کف جانانه
پیمانه بکف کردم در مجمع بیهوشان
گویند کئی گویم دیوانهٔ فرزانه
تیغ ار بصدف ناید دردانه بکف ناید
بشکن صدف هستی ای طالب دردانه
ای در دل و جان من تا چند نهان از من
نشنیده کسی هرگز خمخانهٔ بیگانه
یکبار دو چارم شو روزی دو سه یارم شو
فیض از تو بود تا کی چون استن حنانه

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل گیرد و جان بخشد آن دلبر جانانه
ویران چو کند بخشد صد گنج بویرانه
هوش مصنوعی: آن معشوق دلربا، اگرچه دل را می‌آزارد، اما روح و جان انسان را نیز به او می‌دهد. زمانی که او عشق و محبتش را نثار کند، گنج‌های ارزشمندی را در دل می‌کارد.
دل شد ببر دلبر جان رفت ز تن یکسر
وز عقل تهی شد سر کس نیست درین خانه
هوش مصنوعی: دل به عشق معشوق وابسته شده و جان از جسم جدا گشته است. تمام عقل و تدبیر نیز از بین رفته و در این خانه کسی نیست که به این حال پی ببرد.
بس زلف دهد بر باد آنزلف خم اندر خم
بس عقل کند غارت آن نرگس مستانه
هوش مصنوعی: موهای بلند و زیبا همچون زلفی که در باد می‌رقصد، دل و عقل انسان را به چالش می‌کشد و با زیبایی خود، آدمی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. آن نرگس چشمهایش که شیدایی و مستی را به همراه دارد، توانایی فریب و تسخیر عقل را دارد.
سویم بنگر مستان هوش و خردم بستان
دیوانه و مستم کن مستم کن و دیوانه
هوش مصنوعی: به من نگاه کن و از من عقل و درک را بگیر، مرا دیوانه و شاد کن، مرا مست و بی‌خود کن.
گه پند دهد واعظ گه توبه دهد زاهد
یارب که مرا افکند در صحبت بیگانه
هوش مصنوعی: گاه واعظ نصیحت می‌کند و گاه زاهد مردم را به توبه دعوت می‌کند، اما ای کاش من را در جمع بیگانگان نیندازند.
غم میکشدم مطرب بر تار بزن دستی
دیوانه شدم ساقی در ده دو سه پیمانه
هوش مصنوعی: من در حال تحمل غم هستم، ای ساززن، بر ساز خود نوا بزن. من دیوانه و شیدا شده‌ام و ای ساقی، در ده یا دوتا یا سه جام شراب به من بده.
آن منبع آگاهی گفتا که چه میخواهی
گفتم که چه میخواهم جانانه و پیمانه
هوش مصنوعی: منبع آگاهی به من گفت که چه آرزویی داری. من در پاسخ گفتم که آرزوی من عشق و رابطه‌ای عمیق است.
پیمانه و جانانی جانانه و پیمانی
این نشکندم پیمان آن از کف جانانه
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از عشق و دلبستگی اشاره دارد. شاعر می‌گوید که پیمان او با معشوق (جانان) برایش بسیار مهم است و او هیچ‌گاه این پیمان را نخواهد شکست. حتی اگر شرایط به گونه‌ای پیش برود که دیگر نتوانند به هم وفادار بمانند، او از وفاداری خود نسبت به عشقش دست نمی‌کشد. به‌عبارتی، عشق و پیوندی که با معشوق دارد برایش ارزشمند بوده و هیچ چیزی نمی‌تواند آن را از بین ببرد.
پیمانه بکف کردم در مجمع بیهوشان
گویند کئی گویم دیوانهٔ فرزانه
هوش مصنوعی: من در جمع مجنون‌ها جامی در دست گرفتم و می‌گویند که چقدر حرف بزنم. در حالی‌که من دیوانه‌ای هستم که عقل و خرد را در دل دارم.
تیغ ار بصدف ناید دردانه بکف ناید
بشکن صدف هستی ای طالب دردانه
هوش مصنوعی: اگر شمشیری از صدف بیرون نیاید، لؤلؤی باارزشی در دست نخواهد بود. ای seeker، خودت را از محدودیت‌ها آزاد کن تا به گنجی دست یابی.
ای در دل و جان من تا چند نهان از من
نشنیده کسی هرگز خمخانهٔ بیگانه
هوش مصنوعی: ای کسی که در دل و جان من جا داری، چرا مدت زیادی است که از من پنهانی؟ هیچ‌کس هرگز درباره‌ی میخانه‌ای که دور از من است، نشنیده است.
یکبار دو چارم شو روزی دو سه یارم شو
فیض از تو بود تا کی چون استن حنانه
هوش مصنوعی: یک بار با من همراه شو و در روزهای خاصی با دوستانم شریک شو. تا کی می‌توان بهره‌مند بود از وجود تو، همچون بوی خوش عطر حنانه که همواره در فضاست؟

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"هشتصد و پنجاهمین (فیض کاشانی)"
با صدای Yapachi (آلبوم هشتصد و پنجاهمین)

حاشیه ها

1403/10/02 04:01
علی شهداد

مصرع دوم در بیت یازدهم رو بنده اینگونه شنیدم و گویی با این خوانش درست‌تر باشه:

ای در دل و جان من تا چند نهان از من

نشنیده کسی هرگز همخانهٔ بیگانه