گنجور

غزل شمارهٔ ۸۳۰

بر آن رخسار تا آن طره طرار افتاده
دو عالم را دل از کف رفته دست از کار افتاده
ز لطف بی‌دریغ خود مرا روزی کن آن دولت
که بینم چشم خونبارم بر آن رخسار افتاده
روان خواهد روان گردد به استقبال دیدارت
کرامت کن که کار جان به یک دیدار افتاده
بود روزی که بیند چشم خونبار من آن رخسار
دو کون از دیدهٔ حق بین من یکبار افتاده
روا گرچه نمی‌دارد دلی کز عشق رنجور است
دل خامم پی درمان درین بازار افتاده
از آن درمان که می‌گویند عاشق را نمی‌باشد
دلم بو برده در دکان هر عطار افتاده
ندارد گرچه پروای دل زار گرفتاران
به امیدی دلم دنبال آن دلدار افتاده
نه من تنها فتادم بی‌سر و پا در ره عشقش
در این ره همچون من بی‌پا و سر بسیار افتاده
گروهی بی‌دل و دین مست و بی‌خود گشته از جامی
گروهی بی‌سر و پا در رهت خمار افتاده
گروهی مست و لایعقل ز کف داده زمام دل
گروهی با کمال معرفت هشیار افتاده
گروهی در درون جبه و دستار می‌رقصند
گروهی را ز مستی جبه و دستار افتاده
گروهی در طریق معرفت گم کرده عارف را
گروهی قیل و قال آورده در گفتار افتاده
گروهی همچو من گاهی سخنگو گشته از هرجا
گهی با خویشتن در حایش و پیکار افتاده
بزن در دامن مردی که کار افتاده باشد دست
تو چون خود نیستی ای فیض مرد کار افتاده

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر آن رخسار تا آن طره طرار افتاده
دو عالم را دل از کف رفته دست از کار افتاده
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی صورت و آن موهای فریبنده، دل هر دو جهان از دست رفته است و هر کس به کار و تلاش خود بی‌اعتنا شده است.
ز لطف بی‌دریغ خود مرا روزی کن آن دولت
که بینم چشم خونبارم بر آن رخسار افتاده
هوش مصنوعی: ای پروردگار، از رحمت بی‌پایانت به من روزی عطا کن آن نعمتی که به خاطر دیدن آن، چشمانم از شدت عشق و شوق بر آن چهره زیبا اشک باران شده است.
روان خواهد روان گردد به استقبال دیدارت
کرامت کن که کار جان به یک دیدار افتاده
هوش مصنوعی: روان به دیدار تو خواهد شتافت، پس لطفی کن و کار جان را که به یک رویایی ختم شده، سامان بده.
بود روزی که بیند چشم خونبار من آن رخسار
دو کون از دیدهٔ حق بین من یکبار افتاده
هوش مصنوعی: روزی بود که چشمان اشکبار من، زیبایی آن دو چهره را از دیدگاه واقع‌بینانه‌ام یک بار مشاهده کردند.
روا گرچه نمی‌دارد دلی کز عشق رنجور است
دل خامم پی درمان درین بازار افتاده
هوش مصنوعی: اگرچه دل‌های زیادی در عشق رنج می‌کشند، اما دل خام من در این بازار به دنبال درمان است.
از آن درمان که می‌گویند عاشق را نمی‌باشد
دلم بو برده در دکان هر عطار افتاده
هوش مصنوعی: دلم به این موضوع پی برده که آن درمانی که می‌گویند برای عاشق وجود ندارد، در همه جا و در دکان هر عطاری پیدا شده است.
ندارد گرچه پروای دل زار گرفتاران
به امیدی دلم دنبال آن دلدار افتاده
هوش مصنوعی: هرچند دلی شوریده و آشفته دارم و به فکر حال کسانی هستم که در درد و رنج به سر می‌برند، اما به امید یافتن آن کسی که دوستش دارم، دل من همچنان به دنبال اوست.
نه من تنها فتادم بی‌سر و پا در ره عشقش
در این ره همچون من بی‌پا و سر بسیار افتاده
هوش مصنوعی: من تنها در مسیر عشق او بی‌سر و پا افتاده‌ام، و در این راه، مانند من افراد زیادی بدون سر و پا دیگر هم افتاده‌اند.
گروهی بی‌دل و دین مست و بی‌خود گشته از جامی
گروهی بی‌سر و پا در رهت خمار افتاده
هوش مصنوعی: شخصیّت‌هایی بی‌احساس و بدون ایمان، از نوشیدنی‌ای سرمست و نابود شده‌اند، و گروهی دیگر هم بی‌هدف و ناتوان در مسیر تو نشسته و در حال نگریستن به حالت سرمستی‌اش هستند.
گروهی مست و لایعقل ز کف داده زمام دل
گروهی با کمال معرفت هشیار افتاده
هوش مصنوعی: برخی از مردم در حال مستی و بی‌عقلی هستند و کنترل دل را از دست داده‌اند، در حالی که گروهی دیگر با درک و شناخت کامل، در حالت هشیاری و بیداری به سر می‌برند.
گروهی در درون جبه و دستار می‌رقصند
گروهی را ز مستی جبه و دستار افتاده
هوش مصنوعی: عده‌ای در حال رقص و شادی هستند و لباس‌ها و پوشش‌های خاص خود را بر تن دارند، در حالی که عده‌ای دیگر از نوشیدن مست شده و به زمین افتاده‌اند.
گروهی در طریق معرفت گم کرده عارف را
گروهی قیل و قال آورده در گفتار افتاده
هوش مصنوعی: عده‌ای در مسیر شناخت و دانایی گم شده‌اند و عارف را فراموش کرده‌اند، در حالی که گروهی دیگر مشغول بحث و جدل در گفتار هستند.
گروهی همچو من گاهی سخنگو گشته از هرجا
گهی با خویشتن در حایش و پیکار افتاده
هوش مصنوعی: برخی از افراد مانند من، گاهی به صحبت در می‌آیند و از هر طرف، در درون خودشان مشغول گفتمان و مبارزه هستند.
بزن در دامن مردی که کار افتاده باشد دست
تو چون خود نیستی ای فیض مرد کار افتاده
هوش مصنوعی: به دامن کسی که در زندگی به مشکل برخورده است، چنگ بزن و به او کمک کن، زیرا تو به تنهایی نمی‌توانی از پس مشکلات برآیی. ای فیض، مردی که در گرفتاری است، به او یاری برسان.