غزل شمارهٔ ۸۲۹
بیا زاهد مرا با حضرت تو کار افتاده
ز کردارت نگویم کار با گفتار افتاده
ترا جمع است خاطر از ره عقبی دلت خوش باد
مرا زین ره ولیکن عقدهٔ بسیار افتاده
بنزد تست آسان زهد چون او را ندیدستی
بنزد من ولی این کار بس دشوار افتاده
تو پنداری به جز راه تو راهی نیست سوی حق
دلت در پردهٔ پندار از این پندار افتاده
ز حسن روی ساقی و ز صوت دلکش مطرب
مرا سر رفته از دوش ار ترا دستار افتاده
ترا زهد و مرا مستی ترا تقوی مرا رندی
ترا آن کار افتاده مرا این کار افتاده
ترا راه مسلمانی گوارا باد و ارزانی
مرا گبری خوش آمد کار با زنار افتاده
توئی در بند آرایش منم در بند افزایش
توئی بر مسند عزت من اینجا خوار افتاده
توئی در بند دستار و منم در بستن زنار
توئی بر منبر و من بر در خمار افتاده
منم چون فیض بر کاری که آن تقدم بکار آید
تو از کاری که کار آید ترا بیکار افتاده
غزل شمارهٔ ۸۲۸: دلم در وادی خونخوار عشقی زار افتادهغزل شمارهٔ ۸۳۰: بر آن رخسار تا آن طره طرار افتاده
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا زاهد مرا با حضرت تو کار افتاده
ز کردارت نگویم کار با گفتار افتاده
هوش مصنوعی: بیا ای زاهد، حال من خراب است و به تو نیاز دارم. نمیخواهم از کارهای تو بگویم، چون همه چیز به حرفها و گفتارهای تو بستگی دارد.
ترا جمع است خاطر از ره عقبی دلت خوش باد
مرا زین ره ولیکن عقدهٔ بسیار افتاده
هوش مصنوعی: خاطرت مشغول یادهایی است که از گذشته داری، انشالله که دل تو خوش باشد. اما من از این راه، درگیر مشکلات و دلخوشیهای زیادی هستم.
بنزد تست آسان زهد چون او را ندیدستی
بنزد من ولی این کار بس دشوار افتاده
هوش مصنوعی: در نزد تو زهد و پرهیزکاری آسان به نظر میآید، چون او را ندیدهای، ولی برای من این کار بسیار دشوار شده است.
تو پنداری به جز راه تو راهی نیست سوی حق
دلت در پردهٔ پندار از این پندار افتاده
هوش مصنوعی: تو فکر میکنی که تنها راه درست، همان راهی است که خودت میروی، اما در دلات پردهای از اشتباهات و تصورات وجود دارد که باعث شده از حقیقت دور شوی.
ز حسن روی ساقی و ز صوت دلکش مطرب
مرا سر رفته از دوش ار ترا دستار افتاده
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهره ساقی و صدای دلنشین مطرب، من از سرم افتادهام و از حالت طبیعی خود خارج شدهام، حتی اگر عمامهام بر روی زمین بیفتد.
ترا زهد و مرا مستی ترا تقوی مرا رندی
ترا آن کار افتاده مرا این کار افتاده
هوش مصنوعی: تو به زهد و پرهیزگاری مشغولی و من در مستی و شادخواری هستم. تو به تقوا و دیانت مشغول هستی و من به رندی و ناپاسخی. تو در پی کارهای درست هستی و من در پی کارهایی که به نظر میرسد نادرست باشد.
ترا راه مسلمانی گوارا باد و ارزانی
مرا گبری خوش آمد کار با زنار افتاده
هوش مصنوعی: برای تو مسیر مسلمانی خوش و راحت باد و برای من، محبتت چون نیکو و دلپذیر است که از دینی متفاوت آمدهای.
توئی در بند آرایش منم در بند افزایش
توئی بر مسند عزت من اینجا خوار افتاده
هوش مصنوعی: تو در حال آراستن و زیبایی من هستی، و من در تلاش برای افزایش مقام و ارزش تو. اما اینجا در این فضا، من در موقعیتی پایینتر از تو قرار دارم.
توئی در بند دستار و منم در بستن زنار
توئی بر منبر و من بر در خمار افتاده
هوش مصنوعی: تو در لباس و منظر خاصی قرار داری و من در تلاش برای ایجاد پوششی دیگر هستم. تو در جایگاهی بالاتر نشستهای و من در وضعیت پایینتری به سر میبرم.
منم چون فیض بر کاری که آن تقدم بکار آید
تو از کاری که کار آید ترا بیکار افتاده
هوش مصنوعی: من مانند فیض هستم برای کاری که به آن نیاز است، ولی تو از کاری که باید انجام دهی، بیکار و بیفایده باقی ماندهای.