غزل شمارهٔ ۸۲۸
دلم در وادی خونخوار عشقی زار افتاده
دلم را با بلا و محنت و غم کار افتاده
ز بزم روح افزای وصال یار خود مانده
بزندان فراق و صحبت اغیار افتاده
رقیبان جمله در عیشند و آسایش بکام دل
منم در کوی او بیمار و بی تیمار افتاده
ندارم دست و پای زاری و اسباب غمخواری
که دست و پای زاری نیز چون من زار افتاده
نمیدانم چه گویم چون کنم با درد بیدرمان
زبان و دستم از گفتار و از کردار افتاده
همه کس عافیت یابند از لطف حبیب خود
من از لطف حبیب خویشتن بیمار افتاده
بنزد سید خود بندگان را عزتی باشد
دریغ از من بنزد سید خود خوار افتاده
ز بس از جا سبک خیزد به تار موئی آویزد
دل هر جائیم از دیدهٔ خونبار افتاده
بفریاد دل زارم رس ای دلدار دلداران
ببویت فیض در دنبال هز دلدار افتاده
غزل شمارهٔ ۸۲۷: من آشفته را در راه یاری کار افتادهغزل شمارهٔ ۸۲۹: بیا زاهد مرا با حضرت تو کار افتاده
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم در وادی خونخوار عشقی زار افتاده
دلم را با بلا و محنت و غم کار افتاده
هوش مصنوعی: دل من در میان آلام و دردهای عشق به شدت رنجور و افسرده شده و گرفتار مشکلات و غمهاست.
ز بزم روح افزای وصال یار خود مانده
بزندان فراق و صحبت اغیار افتاده
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به بیان احساسات خود میپردازد. او از شادی ناشی از دیدار معشوق سخن میگوید و حالا که از او دور شده و در تنهایی به سر میبرد، احساس غم و دوری میکند. در این دوران دوری، او خود را در محوطهای پر از فراق و گفتگوهای بیمعنی مییابد که هیچیک نمیتواند جایگزین محبت و وصال معشوقش شود.
رقیبان جمله در عیشند و آسایش بکام دل
منم در کوی او بیمار و بی تیمار افتاده
هوش مصنوعی: همه رقبای من در شادی و آرامش به سر میبرند، اما من تنها در کوی محبوب خود در حال رنج و بیتوجهی هستم.
ندارم دست و پای زاری و اسباب غمخواری
که دست و پای زاری نیز چون من زار افتاده
هوش مصنوعی: من نه دست و پای ناامیدی دارم و نه چیزهایی که مرا در غم و اندوه کمک کنند، زیرا حتی آن دسته از دست و پاها که به شکلی زار و ناتوان هستند، مانند من در حال ناله و زاری افتادهاند.
نمیدانم چه گویم چون کنم با درد بیدرمان
زبان و دستم از گفتار و از کردار افتاده
هوش مصنوعی: نمیدانم چه بگویم، از شدت درد بیدرمان، هم زبانم قفل شده و هم دستم از عمل و رفتار باز مانده است.
همه کس عافیت یابند از لطف حبیب خود
من از لطف حبیب خویشتن بیمار افتاده
هوش مصنوعی: همه افراد از محبت و kindness دیگری بهرهمند میشوند، اما من از محبت خودم نسبت به خودم بیمار شدهام.
بنزد سید خود بندگان را عزتی باشد
دریغ از من بنزد سید خود خوار افتاده
هوش مصنوعی: کنار آقای خود، بندگان را احترام و مقام بالایی است، ولی من در کنار آقای خود، به حالت ذلت و خاری درآمدهام.
ز بس از جا سبک خیزد به تار موئی آویزد
دل هر جائیم از دیدهٔ خونبار افتاده
هوش مصنوعی: از شدت تحرک و بیقراری، دل مانند تار مویی به هر سمتی که میرود، آویزان شده و از چشمانم اشک میریزد.
بفریاد دل زارم رس ای دلدار دلداران
ببویت فیض در دنبال هز دلدار افتاده
هوش مصنوعی: ای دلدار نازنین، به فریاد دلم برس! دلم در عذاب است و عشق تو تمام وجودم را دربر گرفته است. من در جستجوی بوی عشق تو در دنباله احساسات خود هستم.