گنجور

غزل شمارهٔ ۸۲۶

دل بعشق خدای یکتا ده
قطره‌ای را راهی بدریا ده
تا نماند ز عاشقان اثری
خاک مجنون بآب لیلی ده
جان فرهاد وقف شیرین آر
دل وامق بمهر عذرا ده
کنده تن ز پای جان بردار
مست و شوریده سر بصحرا ده
ساقیا جرعهٔ خرد سوزی
بمن رند بی سر و پا ده
صاف اگر نیست دردی بمن آر
هستی از مستیم بیغما ده
زاهدانرا بهشت و حور و قصور
عاشقان را بنزد خود جاده
دلم از فرقتت بجان آمد
جان من یکدمک دلم واده
تا بسوزد ز تاب رخسارت
فیض را دیدهٔ تماشا ده
زاهدا دل بده بقصهٔ عشق
آهن کهنه را بحلوا ده
تا کی از هر هوا بتی سازی
دل بعشق خدای یکتا ده

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل بعشق خدای یکتا ده
قطره‌ای را راهی بدریا ده
هوش مصنوعی: دل را به عشق خدای یگانه، مانند یک قطره‌ای که به دریا می‌پیوندد، بسپار.
تا نماند ز عاشقان اثری
خاک مجنون بآب لیلی ده
هوش مصنوعی: برای اینکه از عشق مجنون چیزی باقی نماند، آب لیلی را به خاک او بریزید.
جان فرهاد وقف شیرین آر
دل وامق بمهر عذرا ده
هوش مصنوعی: فرهاد تمام وجودش را برای شیرین فدای عشق او کرده است و امّا دل عاشق دیگری مانند وامق، باید با محبت عذرا همانند او زندگی کند.
کنده تن ز پای جان بردار
مست و شوریده سر بصحرا ده
هوش مصنوعی: بدن را از زمین جدا کن و جان را از چنگ خود رها کن، سپس با حالتی شاداب و نابسامان به دشت برو.
ساقیا جرعهٔ خرد سوزی
بمن رند بی سر و پا ده
هوش مصنوعی: ای ساقی، به من جرعه‌ای از شرابی بده که جانم را بسوزاند و مرا از خود بی‌خود کند.
صاف اگر نیست دردی بمن آر
هستی از مستیم بیغما ده
هوش مصنوعی: اگر حالت خوب نیست و دردی در دل داری، به من بگو که هستی را از مستی و شادابی‌ام به تو ببخشم.
زاهدانرا بهشت و حور و قصور
عاشقان را بنزد خود جاده
هوش مصنوعی: زاهدان بهشت و نعمت‌های آسمانی را دنبال می‌کنند، اما عاشقان به عشق و درک عمیق‌تری از زندگی دست می‌یابند. برای آنها، راهی در درون خودشان وجود دارد که به تجربیات معنوی و عاطفی منتهی می‌شود.
دلم از فرقتت بجان آمد
جان من یکدمک دلم واده
هوش مصنوعی: دلم از دوری تو به شدت آزرده و خسته شده است. جان من به شدت به تو نیاز دارد و نمی‌تواند لحظه‌ای بدون تو سر کند.
تا بسوزد ز تاب رخسارت
فیض را دیدهٔ تماشا ده
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و درخشانی چهره‌ات، نگذار که چشم تماشاگران از فیض تو سوزانده شود.
زاهدا دل بده بقصهٔ عشق
آهن کهنه را بحلوا ده
هوش مصنوعی: ای زاهد! دل خود را به داستان عشق این آهن کهنه بسپار و آن را به شیرینی تبدیل کن.
تا کی از هر هوا بتی سازی
دل بعشق خدای یکتا ده
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی از هر شوق و خواسته‌ای برای خود مجسمه‌ای بسازی؟ دل را به عشق خداوند یکتا بسپار.