گنجور

غزل شمارهٔ ۸۲۳

شب و روز در ره تو من مبتلا نشسته
تو گذر کنی نگوئی تو کئی چرا نشسته
ز تو کار بسته دارم دل و جان خسته دارم
بدر طبیب عشقم بامیدها نشسته
چه شود همین تو باشی ره مدعی نباشد
من و شمع ایستاده تو بمدعا نشسته
ز دو چشم نیم خفته باشاره نکته گفته
که برد دل نهفته بکمین ما نشسته
بتو کی رسد نگاهم که ز زلف و چشم و ابرو
برهش سلاح داران همه جابجا نشسته
بتو چون رسد فغانم چو پر از صداست کویت
ز فغان داد خواهان که براهها نشسته
همه رنج و محنت و غم همه درد و سوز و ماتم
سپه بلای عشقت چه بجان ما نشسته
ره خیر ا گر بپوئی دل خستهٔ بجوئی
چو ملک چو حور بینی بدر دعا نشسته
چو ز دست فیض آید به جز از فغان و ناله
چکنم بغیر زاری من در بلا نشسته

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب و روز در ره تو من مبتلا نشسته
تو گذر کنی نگوئی تو کئی چرا نشسته
هوش مصنوعی: من در شب و روز در راه تو دچار رنج و عذاب شده‌ام، تو فقط از کنارم می‌گذری و حتی نمی‌پرسی چرا نشسته‌ام.
ز تو کار بسته دارم دل و جان خسته دارم
بدر طبیب عشقم بامیدها نشسته
هوش مصنوعی: من دل و جانم را به تو سپرده‌ام و در دل غم و اندوهی دارم. به امید اینکه عشق من درمانگری پیدا کند، منتظرم.
چه شود همین تو باشی ره مدعی نباشد
من و شمع ایستاده تو بمدعا نشسته
هوش مصنوعی: اگر تو همین جا باشی و نیازی به مدعای کسی نباشد، من مانند شمعی هستم که ایستاده‌ام و تو در کنارم به صفای وجودت نشسته‌ای.
ز دو چشم نیم خفته باشاره نکته گفته
که برد دل نهفته بکمین ما نشسته
هوش مصنوعی: از دو چشم نیمه‌بسته، به طور آهسته و با اشاره، نکته‌ای گفته شده است که دل را به خود مشغول کرده و در کمین ما نشسته است.
بتو کی رسد نگاهم که ز زلف و چشم و ابرو
برهش سلاح داران همه جابجا نشسته
هوش مصنوعی: نگاه من به تو چه زمانی می‌رسد؟ در حالی که همه سلاح‌داران در اطراف زلف و چشم و ابرویت به انتظار نشسته‌اند.
بتو چون رسد فغانم چو پر از صداست کویت
ز فغان داد خواهان که براهها نشسته
هوش مصنوعی: زمانی که به تو نزدیک می‌شوم، صدايی از فریادهای من به گوش می‌رسد که چون کوی تو پر از ناله و فغان است. این ناله‌ها خطاب به کسانی است که در راه‌ها نشسته‌اند و در انتظار یاری هستند.
همه رنج و محنت و غم همه درد و سوز و ماتم
سپه بلای عشقت چه بجان ما نشسته
هوش مصنوعی: تمامی آلام و سختی‌ها، غم‌ها و ناراحتی‌ها، همه دردها و سوگواری‌ها، بلای عشق تو بر جان ما نشسته است.
ره خیر ا گر بپوئی دل خستهٔ بجوئی
چو ملک چو حور بینی بدر دعا نشسته
هوش مصنوعی: اگر به دنبال راه نیکو بروی و دل خسته‌ات را پیدا کنی، همچون فرشته یا ملکه، در دعا به تو خوش‌آمد خواهند گفت.
چو ز دست فیض آید به جز از فغان و ناله
چکنم بغیر زاری من در بلا نشسته
هوش مصنوعی: زمانی که از لطف و رحمت بی‌نصیب شوم، چه جز فریاد و ناله می‌توانم کنم؟ در این شرایط سخت و دشوار، جز گریه و زاری برای من کاری باقی نمی‌ماند.