گنجور

غزل شمارهٔ ۸۱۶

عشق رسید و دل بزد نوبت پادشاه نو
عقل و سپاه عقل را کرد برون سپاه نو
لشکر عشق خیمه زد در بر و بوم ملک دل
غلغله در بدن فکند مقدم پادشاه نو
عشق بدل مقیم شد دولت دل عظیم شد
یافت ز یمن طلعتش شوکت تازه جاه نو
قاضی شرع تاج یافت مذهب حق رواج یافت
در صف صوفیان چو زد نوبت لا اله نو
رسم و رهی که عقل داشت کرد از آن کناره دل
عشق چو در میان نهاد رسم نوی و راه نو
سوخته بود راه من دلق من و کلاه من
دوختم از لباس عشق دلق نو و کلاه نو
زاهد رو بکعبه را قبله صد و مرا یکیست
گرچه بهر دمی کنم روی بقبله گاه نو
رو بنما که بر سپهر کهنه شدند ماه و مهر
ای رخت آفتاب نو هر طرفیش ماه نو
فیض بسینه تا بکی آه قدیم میکنی
هر نفس از درون بر آر نالهٔ تازه آه نو

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق رسید و دل بزد نوبت پادشاه نو
عقل و سپاه عقل را کرد برون سپاه نو
هوش مصنوعی: عشق آمد و دل از خود بی‌خبر شد، به طوری که عقل را به حاشیه راند و سربازان عقل را از میدان بیرون کرد.
لشکر عشق خیمه زد در بر و بوم ملک دل
غلغله در بدن فکند مقدم پادشاه نو
هوش مصنوعی: ارتش عشق در گوشه و کنار دل برپایی خیمه کرده و شور و هیجان در بدن به وجود آورده است؛ بزرگ‌ترین حاکم جدید در این میدان وارد شده است.
عشق بدل مقیم شد دولت دل عظیم شد
یافت ز یمن طلعتش شوکت تازه جاه نو
هوش مصنوعی: عشق به زندگی دائمی تبدیل شده و دل به بزرگی رسیده است. از برکت چهره او، قدرت و مقام جدیدی به دست آمده است.
قاضی شرع تاج یافت مذهب حق رواج یافت
در صف صوفیان چو زد نوبت لا اله نو
هوش مصنوعی: قاضی شرع مقام و جایگاهی درخشان پیدا کرد و مذهب حق و درست، مورد استقبال و رواج قرار گرفت. وقتی نوبت به صوفیان رسید، عبارتی از جمله "لا اله" بر زبان آوردند.
رسم و رهی که عقل داشت کرد از آن کناره دل
عشق چو در میان نهاد رسم نوی و راه نو
هوش مصنوعی: عقل راه و رسم خاصی را دنبال می‌کند، اما وقتی عشق وارد میدان می‌شود، دل به سمت یک روش و مسیری تازه می‌رود. عشق موجب می‌شود تا از روش‌های قدیمی فاصله بگیریم و مسیر جدیدی را انتخاب کنیم.
سوخته بود راه من دلق من و کلاه من
دوختم از لباس عشق دلق نو و کلاه نو
هوش مصنوعی: راهم به خاطر عشق و احساساتم به شدت آسیب‌دیده بود. بنابراین تصمیم گرفتم که با دوختن لباس و کلاهی نو، خود را بازسازی کنم و به عشق و زندگی جدیدی بپردازم.
زاهد رو بکعبه را قبله صد و مرا یکیست
گرچه بهر دمی کنم روی بقبله گاه نو
هوش مصنوعی: زاهد به کعبه می‌نگرد و آن را قبله خود می‌داند، اما من فقط به یک چیز توجه دارم. هر چند در هر لحظه ممکن است به سمت قبله‌های جدید بروم، اما در عمق، هدف اصلی‌ام یکی است.
رو بنما که بر سپهر کهنه شدند ماه و مهر
ای رخت آفتاب نو هر طرفیش ماه نو
هوش مصنوعی: به من نشان بده که چگونه ماه و خورشید در آسمان قدیم کم‌رنگ و کهنه شده‌اند؛ ای چهره‌ات همچون آفتاب تازه و درخشان است که هر سو را روشن کرده و نویدبخش است.
فیض بسینه تا بکی آه قدیم میکنی
هر نفس از درون بر آر نالهٔ تازه آه نو
هوش مصنوعی: تا کی از دل خود آه‌های قدیمی را بیرون می‌آوری؟ هر نفس، از درون، نالهٔ تازه‌ای سر بده.