گنجور

غزل شمارهٔ ۸۱۳

خبری ای صبا ز یار بگو
سخنی چند از آن دیار بگو
از کسی گو قرار برد از دل
بر بی‌صبر و بی‌قرار بگو
یا ز من سوی او ببر خبری
حال این خستهٔ نزار بگو
خبر دیگران چه او پرسد
حرف من نیز زینهار بگو
ور ز من پرسد او و از غم من
حال زار دل فکار بگو
ور به بینی که گوش میدارد
از غم هجر بی‌شمار بگو
ور به بینی به تنگ می‌آید
کم کن از روی اختصار بگو
باز از هرچه بگذرد آنجا
خبری سوی فیض آر بگو

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خبری ای صبا ز یار بگو
سخنی چند از آن دیار بگو
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، از دوست خبری بگو و چند کلامی از آن سرزمین بگویید.
از کسی گو قرار برد از دل
بر بی‌صبر و بی‌قرار بگو
هوش مصنوعی: از کسی بگو که قرار و آرامش را از دل من برده و مرا بی‌صبر و بی‌قرار کرده است.
یا ز من سوی او ببر خبری
حال این خستهٔ نزار بگو
هوش مصنوعی: می‌خواهم از حال خودم به او خبری برسانی و از وضعیت ناخوشایند و رنجورم بگویی.
خبر دیگران چه او پرسد
حرف من نیز زینهار بگو
هوش مصنوعی: هرگز به او چیزی از راز خود نگو و تنها به او بگو که از دیگران چه خبر دارد.
ور ز من پرسد او و از غم من
حال زار دل فکار بگو
هوش مصنوعی: اگر او از من حال و روزم را بپرسد و از غم و اندوهم بگوید، باید به او بگویم که دل و جانم در چه حالی است.
ور به بینی که گوش میدارد
از غم هجر بی‌شمار بگو
هوش مصنوعی: اگر به کسی که به غم جدایی بسیار گوش می‌دهد، نزدیک شوی، باید از این درد و اندوه بگویی.
ور به بینی به تنگ می‌آید
کم کن از روی اختصار بگو
هوش مصنوعی: اگر احساس کردی در کارهایت دچار محدودیت و تنگنا هستی، سعی کن به شکل خلاصه و مختصر بیان کنی.
باز از هرچه بگذرد آنجا
خبری سوی فیض آر بگو
هوش مصنوعی: سپس از هر چیزی که بگذری، به آنجا که فیض و نعمت وجود دارد، برو و پیغام بده.