غزل شمارهٔ ۸۱۲
ای عاقلان دیوانهام زنجیر زلف یار کو
بر شعلهای شوق دل پروانهام دلدار کو
دل مست او جان مست او تن هم سرا پا مو بمو
در جملهٔ ذرات من یکذره هشیار کو
دل رفت جان هم میرود روح روان هم میرود
جانانه را آگه کنید آن دلبر غمخوار کو
دل بستم اندر زلف او واعظ ز دستم دست شو
کافر شدم کافر شدم زنار کو زنار کو
قربانیم قربانیم عید وصال او کجاست
مشتاق جانم افشانیم آن غمزهٔ خونخوار کو
گیرم بر اندازی نقاب بنمائی آنرخ بیحجاب
لیکن سرت گردم مرا یارائی دیدار کو
گفتم که چون بینم ترا شرح غم دل سر کنم
آندم که بینم روی او آن طاقت گفتار کو
شب با خیال زلف تو کی خواب آید فیض را
در خواب هم کی بینمت آندولت بیدار کو
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای عاقلان دیوانهام زنجیر زلف یار کو
بر شعلهای شوق دل پروانهام دلدار کو
هوش مصنوعی: ای خردمندان، من دیوانهام؛ زنجیرهای موی معشوقم کجا هستند که بر آتش عشق من، مانند پروانهای بیتاب، در حال سوختن هستم؟ معشوق من کجاست؟
دل مست او جان مست او تن هم سرا پا مو بمو
در جملهٔ ذرات من یکذره هشیار کو
هوش مصنوعی: دل و جان و تن من همه در عشق او غرق شدهاند، اما در میان تمام وجودم، یک ذره هشیاری وجود ندارد.
دل رفت جان هم میرود روح روان هم میرود
جانانه را آگه کنید آن دلبر غمخوار کو
هوش مصنوعی: دل از دست رفت و جان نیز در حال رفتن است، روح و روان هم در حال Departure هستند. ای دوستان، خبر دهید آن معشوقه دلسوز را که در این وضعیت چه بر سر دل ما آمده است.
دل بستم اندر زلف او واعظ ز دستم دست شو
کافر شدم کافر شدم زنار کو زنار کو
هوش مصنوعی: دلم را به زلف او گره زدهام، و واعظ به من میگوید که خود را نگاهدار. اما من از دست او بیخبر شدم و دیگر کسی به دین و ایمان برایم اهمیت ندارد. حالا از خودم بپرسید که آن زنجیر ایمان کجاست؟
قربانیم قربانیم عید وصال او کجاست
مشتاق جانم افشانیم آن غمزهٔ خونخوار کو
هوش مصنوعی: ما برای همدیگر قربان میشویم و مشتاق دیدار محبوب هستیم. به کجا برویم تا عید وصال او را جشن بگیریم؟ دل ما در انتظار آن چشم نازک و خطرناک است.
گیرم بر اندازی نقاب بنمائی آنرخ بیحجاب
لیکن سرت گردم مرا یارائی دیدار کو
هوش مصنوعی: اگر فرض کنیم که حجاب را کنار بزنی و چهره زیبا و بیپردهات را نشان بدهی، اما من چگونه میتوانم به تو نگاه کنم و تو را ببینم؟
گفتم که چون بینم ترا شرح غم دل سر کنم
آندم که بینم روی او آن طاقت گفتار کو
هوش مصنوعی: گفتم زمانی که تو را ببینم، درد دل خود را بازگو میکنم، ولی وقتی که چهرهات را مشاهده کنم، دیگر توان صحبت کردن ندارم.
شب با خیال زلف تو کی خواب آید فیض را
در خواب هم کی بینمت آندولت بیدار کو
هوش مصنوعی: شب با فکر و خیال زلف تو، خواب را از من میگیرد. حتی در خواب هم نمیتوانم تو را ببینم. آن خوشی و رفاه که بیدار است کجاست؟
حاشیه ها
1391/04/07 12:07
ناشناس
دل بستم اندر زلف او واعظ ز پندم دست شو .
این بند به این شکل صحیح می باشد زیرا واعظ یا سخنگو معمولا کسی است که در صدد پند و اندرز می باشد و به نظر می رسد که عبارت واعظ ز دستم دست شو کاملا درست نباشد
1397/09/19 10:12
جلیل
به نظرم یک غلط تایپی یا چاپی احتمالاً در اصل کتاب وجود داره که در این وبسایت و وبسایتهای دیگر پیوسته داره تکرار میشه
مشتاق جانم افشانیم به نظرم با وزن شعر اصلاً هماهنگ نیست و به نظرم مشتاق جان افشانیم درست باشه.