غزل شمارهٔ ۸۰۵
ای گل چه گلی مانا از گلشن هوئی تو
چشمت مرساد از کس هی هی چه نکوئی تو
یا رب چه جمالست این یا رب چه کمالست این
از توبه نپرسد کس هم خود نه بگوئی تو
چشمم نگران سویت دل میتپد از خویت
ای روی چه روئی تو ای خوی چه خوئی تو
من میشنوم بوئی از حلقه گیسوئی
کز دست بِبُردَستم ای بوی چه بوئی تو
یا رب ز چه می بود آنک ایزد بسبویت کرد
مست عجبم کردی آیا چه سبوئی تو
گشتم ز میت چون مست خود کوزهٔ من بشکست
وانگاه نظر کردم دیدم همه اوئی تو
ای فیض مکن اسرار نزد کر و کور اظهار
چون گوشی و هوشی نیست بیهوده چگوئی تو
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای گل چه گلی مانا از گلشن هوئی تو
چشمت مرساد از کس هی هی چه نکوئی تو
هوش مصنوعی: ای گل، تو چه گلی هستی که از باغ تو، زیبایی چشمان تو به دیگران میرسد. هیچکس به زیبایی تو نمیتواند باشد.
یا رب چه جمالست این یا رب چه کمالست این
از توبه نپرسد کس هم خود نه بگوئی تو
هوش مصنوعی: ای خدا، این زیبایی چه بسیار شگفتانگیز است و این کمال چه اندازه خیرهکننده! هیچکس از توبه نمیپرسد، جز خود تو که دوباره بازگو نکنی.
چشمم نگران سویت دل میتپد از خویت
ای روی چه روئی تو ای خوی چه خوئی تو
هوش مصنوعی: چشمم به سمت تو دوخته شده و دلم به خاطر تو تپش دارد. ای زیبای من، چه چهرهای داری و چه حالتی به خود گرفتهای!
من میشنوم بوئی از حلقه گیسوئی
کز دست بِبُردَستم ای بوی چه بوئی تو
هوش مصنوعی: من بویی را حس میکنم که از حلقههای موی کسی میآید، بویی که از دستم رفته است. ای بوی، تو چه بویی هستی؟
یا رب ز چه می بود آنک ایزد بسبویت کرد
مست عجبم کردی آیا چه سبوئی تو
هوش مصنوعی: خداوندا، چرا آن گلابی که به دست توست، به این صورت مست و شگفتانگیز شده است؟ من حیرانم که چه نوع گلابی هستی تو!
گشتم ز میت چون مست خود کوزهٔ من بشکست
وانگاه نظر کردم دیدم همه اوئی تو
هوش مصنوعی: پس از اینکه به خاطر نوشیدن شراب، خود را گیج و خراب یافتم و کوزهام شکست، وقتی به اطراف نگاه کردم، متوجه شدم که تنها واقعیتی که وجود دارد، خود او (خدا) است.
ای فیض مکن اسرار نزد کر و کور اظهار
چون گوشی و هوشی نیست بیهوده چگوئی تو
هوش مصنوعی: ای فیض، رازها را پیش کسانی که نه میشنوند و نه میبینند، فاش نکن. چون در وجود آنها نه آگاهی هست و نه فهمی، پس بیجهت حرف نزن.