غزل شمارهٔ ۸۰۴
بر من نیستی کجائی تو
ای که یکجا دمی نیائی تو
آتش هجر تو کبابم کرد
سوختم این چنین چرائی تو
ای سراپا چنانکه میباید
وی که هستی چنانکه بائی تو
نیک محبوب دلربائی لیک
بیوفائی عجب بلائی تو
گل نچینند عاشقان ز درخت
ای ز خود بیخبر کرائی تو
گرچه من نیستم سزای تو لیک
بیوفائی عجب بلائی تو
فیض دیوانه میکند فریاد
بر من نیستی کجائی تو
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر من نیستی کجائی تو
ای که یکجا دمی نیائی تو
هوش مصنوعی: تو کجا هستی که برای یک لحظه هم به سراغ من نمیآیی؟ این دوری تو برای من غیرقابل تحمل است.
آتش هجر تو کبابم کرد
سوختم این چنین چرائی تو
هوش مصنوعی: آتش جدایی و دوری تو مرا به شدت سوزانده و آزار میدهد.
ای سراپا چنانکه میباید
وی که هستی چنانکه بائی تو
هوش مصنوعی: ای تمام وجود، همانگونه که باید هستی، او که هستی نیز همانگونه که میخواهی.
نیک محبوب دلربائی لیک
بیوفائی عجب بلائی تو
هوش مصنوعی: عزیزم، تو محبوب و دلنشینی، اما بیوفاییات واقعاً مشکلساز است.
گل نچینند عاشقان ز درخت
ای ز خود بیخبر کرائی تو
هوش مصنوعی: عاشقانی که از عشق خود آگاه هستند، از درخت گل نمیچینند. ای کسی که خود را از عشق دور میدانی، مفهوم عشق را درست درک نکردهای.
گرچه من نیستم سزای تو لیک
بیوفائی عجب بلائی تو
هوش مصنوعی: اگرچه من لیاقت تو را ندارم، اما بیوفایی تو واقعاً معضلی عجیب است.
فیض دیوانه میکند فریاد
بر من نیستی کجائی تو
هوش مصنوعی: در اثر لطف و رحمت الهی، احساسی عمیق و شگفتانگیز بر من چیره شده است، اما در این لحظه نمیتوانم تو را پیدا کنم و از تو خبری نیست.