گنجور

غزل شمارهٔ ۸۰۳

جان من سخت دلربائی تو
دل من نیک جانفزائی تو
نیک دل میبری ولیکن سخت
سست پیمان و بی‌وفائی تو
من ز هجرت چنانکه میدانی
تو چنینی چنین چرائی تو
طاقت هجر و تاب وصلم نیست
چون کنم چون عجب بلائی تو
چند بیگانگی کنی با من
گوئیم کهنه آشنائی تو
آشنائی قدیم را چو نهٔ
جان من پس بگو کرائی تو
چون بر فیض خود نمی‌آئی
دل من پس بر که آئی تو

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان من سخت دلربائی تو
دل من نیک جانفزائی تو
هوش مصنوعی: عشق و جذبه‌ات برای من بسیار قوی و دل‌انگیز است و وجودت به زندگی‌ام رونق و انرژی می‌بخشد.
نیک دل میبری ولیکن سخت
سست پیمان و بی‌وفائی تو
هوش مصنوعی: تو با دل نیکو و مهربانی دیگران را جذب می‌کنی، اما به راحتی پیمان‌ها را می‌شکنی و وفاداری‌ات کوتاه‌مدت است.
من ز هجرت چنانکه میدانی
تو چنینی چنین چرائی تو
هوش مصنوعی: من از دوری و جدایی به حالتی رسیدم که خودت هم می‌دانی چگونه است. حال تو چرا اینگونه‌ای؟
طاقت هجر و تاب وصلم نیست
چون کنم چون عجب بلائی تو
هوش مصنوعی: مدت دوری تو را نمی‌توانم تحمل کنم و نمی‌دانم چگونه این وضعیت را تحمل کنم؛ چرا که بلای عشق تو بسیار سنگین است.
چند بیگانگی کنی با من
گوئیم کهنه آشنائی تو
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که با من بیگانه باشی، فراموش نکن که ما سال‌هاست که همدیگر را می‌شناسیم.
آشنائی قدیم را چو نهٔ
جان من پس بگو کرائی تو
هوش مصنوعی: دوست قدیمی من، مانند جان من است و از تو می‌خواهم که در مورد او صحبت کنی.
چون بر فیض خود نمی‌آئی
دل من پس بر که آئی تو
هوش مصنوعی: وقتی که تو بر نعمت و رحمت خود نمی‌نگری، دل من به که پناه ببرد؟