گنجور

غزل شمارهٔ ۸۰۲

تا بکی در مقام نازی تو
چه شود گر بما بسازی تو
حسن رویت ز عشق دارد ساز
از چه با عاشقان نسازی تو
دست پرورد عشقبازی ما
نشود گر بما نبازی تو
ز آینه عشق ما نمود رخت
سزد الحق بما بنازی تو
در تو یکذره از حقیقت نیست
پای تا سر همه مجازی تو
مینوازش بلطف خود گاهی
گرچه از فیض بی‌نیازی تو
مردم از غم سحر نخواهی شد
شب هجران چه بس درازی تو

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا بکی در مقام نازی تو
چه شود گر بما بسازی تو
هوش مصنوعی: تا کی باید در انتظار لطف و ناز تو بمانم؟ چه می‌شود اگر با ما مدارا کنی؟
حسن رویت ز عشق دارد ساز
از چه با عاشقان نسازی تو
هوش مصنوعی: زیبایی چهره‌ات به عشق مربوط می‌شود، چرا با عاشقان خود نمی‌رقصی؟
دست پرورد عشقبازی ما
نشود گر بما نبازی تو
هوش مصنوعی: اگر تو در عشق به ما بی‌توجهی کنی، دل ما هرگز به تو وابسته نخواهد شد.
ز آینه عشق ما نمود رخت
سزد الحق بما بنازی تو
هوش مصنوعی: از آینه عشق، تصویر تو را می‌بینم و حقاً شایسته است که به خودت ببالید.
در تو یکذره از حقیقت نیست
پای تا سر همه مجازی تو
هوش مصنوعی: در وجود تو هیچ حقیقی وجود ندارد و تمامیت تو تنها به دنیای مجازی و غیرواقعی تعلق دارد.
مینوازش بلطف خود گاهی
گرچه از فیض بی‌نیازی تو
هوش مصنوعی: گاهی با لطف و محبت خود، ما را نوازش کن، هرچند که تو از نعمت بی‌نیازی برخورداری.
مردم از غم سحر نخواهی شد
شب هجران چه بس درازی تو
هوش مصنوعی: توی شب‌های تنهایی و دوری، هیچ‌وقت انتظار نداشته باش که با غم و اندوه صبح بخیزی؛ چون شب‌های دوری خیلی طولانی و سخت می‌گذرد.