غزل شمارهٔ ۸۰۱
بیپرده رخ نما که شوم من فدای تو
در چشم من در آ که شوم من فدای تو
دور از چشم بد که سراپای نکوئیی
نزدیکتر بیا که شوم من فدای تو
خوب آمدی بیا که بپای تو جان دهم
دردم شود دوا که شوم من فدای تو
با من هر آنچه میکنی از لطف و قهر و ناز
هست آنهمه بجا که شوم من فدای تو
در خلد چون بناز خرامی برسم سیر
حورت کند دعا که شوم من فدای تو
بگذر ز فیض زود که دیریست داریش
در وعده لقا که شوم من فدای تو
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیپرده رخ نما که شوم من فدای تو
در چشم من در آ که شوم من فدای تو
هوش مصنوعی: بیتعارف خود را نشان بده، چون من آمادهام که برای تو فدای خودم شوم. در چشمان من نگاه کن و ببین که چطور برای تو فدای تو میشوم.
دور از چشم بد که سراپای نکوئیی
نزدیکتر بیا که شوم من فدای تو
هوش مصنوعی: دور از چشم حسد و بدخواهی، که زیبایی تو مرا جذب کرده، نزدیکتر بیا که من برای تو فدای جانم میشوم.
خوب آمدی بیا که بپای تو جان دهم
دردم شود دوا که شوم من فدای تو
هوش مصنوعی: خوش آمدی! بیا که برای تو جانم را فدای تو میکنم. دردهای من درمان میشود و من به خاطر تو فدای عشق تو میشوم.
با من هر آنچه میکنی از لطف و قهر و ناز
هست آنهمه بجا که شوم من فدای تو
هوش مصنوعی: هر کاری که با من میکنی، چه خوب و چه بد، یا حتی با محبت و شیرینی، همهاش درست است؛ زیرا من برای تو حاضر هستم فدای تو شوم.
در خلد چون بناز خرامی برسم سیر
حورت کند دعا که شوم من فدای تو
هوش مصنوعی: وقتی که در بهشت با ناز و زیبایی راه میروی، دعا کن که من فدای تو شوم و همیشه در کنار تو باشم.
بگذر ز فیض زود که دیریست داریش
در وعده لقا که شوم من فدای تو
هوش مصنوعی: از خیر نعمتهای زودگذر بگذر، چون مدت زیادی است که در انتظار دیدار تو هستم و حاضر هستم برای تو فدای جانم شوم.