گنجور

غزل شمارهٔ ۷۹۲

گر برفت اندر غمت دل گو برو
جان اگر هم شد فدایت گو بشو
حسن تو ای جان من پاینده باد
هرچه جز تو گو به قربان تو شو
من طمع از خود بریدم آن زمان
که به عشقت جان و دل کردم گرو
هر دمی جانی فدا سازم ترا
در هماندم بخشی از سر جان نو
جان نو بخشد جمالت نو مرا
کهنه را گوید جلالت که برو
هر دمم عیدی و قربان نویست
خلعتی نو، روز نو، روزی نو
دوست میخواند ترا ای فیض هان
در ره او پای از سر کن بدو

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر برفت اندر غمت دل گو برو
جان اگر هم شد فدایت گو بشو
هوش مصنوعی: اگر دل من در غم تو رنج می‌برد، برو و جان من را بگیر، اگر هم جانم فدای تو شد، بگذار بروم.
حسن تو ای جان من پاینده باد
هرچه جز تو گو به قربان تو شو
هوش مصنوعی: زیبایی تو ای عشق من همیشه پایدار باشد، و هر چیزی جز تو، باید برای تو قربانی شود.
من طمع از خود بریدم آن زمان
که به عشقت جان و دل کردم گرو
هوش مصنوعی: از وقتی که عشق تو را انتخاب کردم و جان و دل خود را به آن سپردم، دیگر از هیچ چیزی امید و انتظار ندارم.
هر دمی جانی فدا سازم ترا
در هماندم بخشی از سر جان نو
هوش مصنوعی: هر لحظه آماده‌ام تا جانم را فدای تو کنم، زیرا در همان لحظه‌ای که این‌کار را می‌کنم، بخشی از زندگی‌ام را به تو می‌سپارم.
جان نو بخشد جمالت نو مرا
کهنه را گوید جلالت که برو
هوش مصنوعی: زیبایی تو روح تازه‌ای به من می‌دهد و شکوه تو به قدری زیاد است که به من می‌گوید باید بروی و از این کهنه بودن دست برداری.
هر دمم عیدی و قربان نویست
خلعتی نو، روز نو، روزی نو
هوش مصنوعی: هر لحظه برای من مانند عید و قربانی است، چون همیشه لباسی نو و روزی تازه دارم.
دوست میخواند ترا ای فیض هان
در ره او پای از سر کن بدو
هوش مصنوعی: دوست تو را صدا می‌کند، ای فیض، پس در راه او از خود گذشته و تمام وجودت را به او بسپار.