گنجور

غزل شمارهٔ ۷۸۸

ای صبا با یار سنگین دل بگو
چون رسانیدی سلام من بگو
مستحقم من زکوه حسن را
لن تنالوا البر حتی تنفقو
من اگر هرگز نیایم بر درت
تو نگوئی که گدائی بود کو
گر بمیرم در غم عشق تو من
تو نخواهی کردم آخر جستجو
کو مروت کو وفا کو مرحمت
حق خدمتها چه شد انصاف کو
بر سر راهت فتم وز خود روم
تو نگوئی کوست این با خاک کو
من گرفتم نیستت مهر و وفا
باری از روی جفا حرفی بگو
گر سلاممرا نمیگوئی علیک
در جواب بنده دشنامی بگو
در دل من چاکها کردی بعمد
وز خطا هرگز نکردی یک رفو
پرسشی هرگز نکردی بنده را
در قفاهم بگذریم از رو برو
آهن سردی مکوب ای فیض رو
زینسخن بگذر رها کن گفتگو
آرزوی من بود این بعد از این
گر نباشد بعد از اینم آرزو

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای صبا با یار سنگین دل بگو
چون رسانیدی سلام من بگو
هوش مصنوعی: ای نسیم، به یار دلشکسته‌ام بگو که چگونه سلامم را به او رساندی.
مستحقم من زکوه حسن را
لن تنالوا البر حتی تنفقو
هوش مصنوعی: من شایسته‌ام از زیبایی و نیکی، زيرا شما به حقیقت نیکوکار نخواهید رسید مگر اینکه از دارایی‌تان ببخشید.
من اگر هرگز نیایم بر درت
تو نگوئی که گدائی بود کو
هوش مصنوعی: اگر من هرگز به در خانه‌ات نیایم، تو نباید بگویی که کسی که به تو نیاز دارد، در آنجا نبود.
گر بمیرم در غم عشق تو من
تو نخواهی کردم آخر جستجو
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر عشق تو بمیرم، تو هرگز برای یافتن من تلاش نخواهی کرد.
کو مروت کو وفا کو مرحمت
حق خدمتها چه شد انصاف کو
هوش مصنوعی: کجا رفاقت و وفاداری رفت؟ کجا رحمت و خدمت به دیگران ناپدید شد؟ انصاف کجاست؟
بر سر راهت فتم وز خود روم
تو نگوئی کوست این با خاک کو
هوش مصنوعی: من بر سر راه تو افتاده‌ام و اگر از خودم بروم، تو نمی‌گویی این کیست و به کجا رفته است.
من گرفتم نیستت مهر و وفا
باری از روی جفا حرفی بگو
هوش مصنوعی: من به خاطر نبودنت محبت و وفا را از دست داده‌ام، لطفاً به خاطر بی‌رحمی‌ات یک کلمه صحبت کن.
گر سلاممرا نمیگوئی علیک
در جواب بنده دشنامی بگو
هوش مصنوعی: اگر به سلام من پاسخ نمی‌دهی، حداقل به من توهین کن.
در دل من چاکها کردی بعمد
وز خطا هرگز نکردی یک رفو
هوش مصنوعی: تو به عمد در دل من زخم‌های زیادی ایجاد کردی و هیچگاه با اشتباه و خطا، فقط یک بار هم برای درمان این زخم‌ها تلاشی نکردی.
پرسشی هرگز نکردی بنده را
در قفاهم بگذریم از رو برو
هوش مصنوعی: تو هرگز از من نپرسیدی که در پشت سرم چه خبر است، حالا بگذار از جلو بگذریم.
آهن سردی مکوب ای فیض رو
زینسخن بگذر رها کن گفتگو
هوش مصنوعی: بی‌جهت به مسائل بی‌اهمیت نپرداز و از این صحبت‌ها بگذر، خودت را آزاد کن و از گفتگوهای بی‌فایده دوری کن.
آرزوی من بود این بعد از این
گر نباشد بعد از اینم آرزو
هوش مصنوعی: آرزو داشتم که بعد از این، چنین اتفاقی بیفتد و اگر هم دیگر آرزویی نداشته باشم، حداقل این یکی را داشته باشم.