غزل شمارهٔ ۷۷۵
غم عشقت فزون شد چون کنم چون
شکیب از حد برون شد چون کنم چون
مرا بی جرمی از خود دور کردی
دلم زینغصه خون شد چون کنم چون
بکام اژدهای غم فتادم
نمیدانم که چون شد چون کنم چون
دلی کان با وصالت داشت آرام
کنون در هجر خون شد چون کنم چون
ز عشقت ای پری دیوانه گشتم
سراپایم جنون شد چون کنم چون
بگرداب بلائی مبتلایم
که نتوان زان برون شد چون کنم چون
بلای عشق و بی تابی و مستی
جنون من فنون شد چون کنم چون
دلم در زلف بیآرام جا کرد
سکونم بیسکون شد چون کنم چون
نمیگنجد دگر در سینهٔ فیض
غمش از حد برون شد چون کنم چون
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غم عشقت فزون شد چون کنم چون
شکیب از حد برون شد چون کنم چون
هوش مصنوعی: غم عشق تو بر دل من سنگینی میکند و نمیدانم چگونه با این درد کنار بیایم، چون صبرم از حد فراتر رفته است.
مرا بی جرمی از خود دور کردی
دلم زینغصه خون شد چون کنم چون
هوش مصنوعی: من را به خاطر بیگناهیام از خود دور کردی، دلام از این اندوه مانند خون شده است. حالا چه کنم؟
بکام اژدهای غم فتادم
نمیدانم که چون شد چون کنم چون
هوش مصنوعی: در دام غم بزرگ و سنگین گرفتار شدهام و نمیدانم چطور به این وضعیت برسم یا چه کاری باید انجام دهم.
دلی کان با وصالت داشت آرام
کنون در هجر خون شد چون کنم چون
هوش مصنوعی: دل کسی که با وجود تو آرام بود، حالا در فراق تو به خون نشسته است. نمیدانم چه کار باید بکنم.
ز عشقت ای پری دیوانه گشتم
سراپایم جنون شد چون کنم چون
هوش مصنوعی: از عشق تو، ای پری، دچار دیوانگی شدم، تمام وجودم پر از جنون شده و نمیدانم چه کار کنم.
بگرداب بلائی مبتلایم
که نتوان زان برون شد چون کنم چون
هوش مصنوعی: در دامی گرفتار شدم که نمیتوانم از آن رهایی یابم، حالا چه باید بکنم؟
بلای عشق و بی تابی و مستی
جنون من فنون شد چون کنم چون
هوش مصنوعی: عشق و بیتابی و حالتهای مستی و جنون من به گونهای شده که نمیدانم چگونه با این اوضاع کنار بیایم.
دلم در زلف بیآرام جا کرد
سکونم بیسکون شد چون کنم چون
هوش مصنوعی: دل من در زلف تو آرام گرفت و باعث شد که وجودم بیقرار و بینظم شود. حالا نمیدانم باید چه کنم.
نمیگنجد دگر در سینهٔ فیض
غمش از حد برون شد چون کنم چون
هوش مصنوعی: غم و اندوه فیض به قدری زیاد شده که دیگر در سینهام جا نمیگیرد. نمیدانم چگونه با این وضعیت کنار بیایم.