گنجور

غزل شمارهٔ ۷۶۵

ای دوای درد بی‌درمان من
مرهم داغ دل بریان من
ای که هم جانی و هم جانان من
ای که هم دینی و هم ایمان من
در غم تو بی‌سر و سامان شدم
هم سر من باش و هم سامان من
hز سر هر دو جهان برخواستم
تا تو هم این باشی و هم آن من
خان و مانم گو برو در راه تو
بس بود عشق تو خان و مان من
گنج مهر خود نهادی در دلم
کردی آباد این دل ویران من
محو کن بود و نبودم تاز فیض
آن تو ماند نماند آن من

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دوای درد بی‌درمان من
مرهم داغ دل بریان من
هوش مصنوعی: ای تو که درمان دردهای منی، بر زخم‌های دل داغدارم بمال.
ای که هم جانی و هم جانان من
ای که هم دینی و هم ایمان من
هوش مصنوعی: ای کسی که هم‌نفس من و هم محبوب من هستی، ای کسی که هم‌نزدیک من و هم باور من هستی.
در غم تو بی‌سر و سامان شدم
هم سر من باش و هم سامان من
هوش مصنوعی: در غم تو، من در حیرت و بی‌نظمی زندگی می‌کنم. تو هم همراه من باش و هم به من نظم بده.
hز سر هر دو جهان برخواستم
تا تو هم این باشی و هم آن من
هوش مصنوعی: از آغاز هر دو جهان به پا خواستم تا تو هم اینجا باشی و هم آنجا من.
خان و مانم گو برو در راه تو
بس بود عشق تو خان و مان من
هوش مصنوعی: عشق تو برای من همچون خانه و سرپناهی است، پس از تو در این راه برو، همین کافی است.
گنج مهر خود نهادی در دلم
کردی آباد این دل ویران من
هوش مصنوعی: تو محبت و عشق خود را در دل من گذاشتی و این دل ویران را آباد کردی.
محو کن بود و نبودم تاز فیض
آن تو ماند نماند آن من
هوش مصنوعی: من را از حال و آینده‌ام محو کن تا فقط لطف و محبت تو باقی بماند و آنچه از من است، مهم نباشد.