غزل شمارهٔ ۷۶۴
بیا بیا که نمانده است صبر در دل من
بیا بیا که نمانده است آب در گل من
هزار عقده مشگل مراست از تو بدل
بیا بیا بگشا عقدههای مشگل من
ز فرقت تو جنون بر سر جنون آمد
بیا بیا بسرم ای تو عقل کامل من
برای وصل چو هاروت بودم و ماروت
کنون حضیض فراقست چاه بابل من
هلاهل غم هجران مرا بخواهد کشت
بشهد وصل مبدل کن این هلاهل من
بیا بیا که سرم میرود بباد فنا
ز روی لطف بنه پای رحم بر گل من
بیا بیا بزن اکسیر لطف بر مس دل
که تا شود زر مقبول قلب قابل من
اگر تو روی بمن آوری شوم مقبل
که هم مرا توئی اقبال و هم تو مقبل من
اگر دو کون شود حاصلم ز کشته عمر
فدای یکسر موی تو باد حاصل من
جراحت دگران میبرد ز دل راحت
جراحت تو بود عین راحت دل من
اگر ز قاتل خود کشته میشوند کسان
حیاهٔ تازه بمن میرسد ز قاتل من
همیشه در دل من بود نقش باطل و حق
تو آمدی همه حق شد نماند باطل من
گل نشاط بزن بر سر دلم از عشق
مگر بکار در آید روان کاهل من
در اهتزاز در آور دل فسردهٔ فیض
شرارهٔ بزن از نار شوق بر دل من
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا بیا که نمانده است صبر در دل من
بیا بیا که نمانده است آب در گل من
هوش مصنوعی: بیا که من دیگر توان صبر کردن را ندارم، بیا که وجود من هم دیگر خالی از زندگی و نشاط شده است.
هزار عقده مشگل مراست از تو بدل
بیا بیا بگشا عقدههای مشگل من
هوش مصنوعی: من هزاران مشکل و درد دارم که فقط تو میتوانی به من کمک کنی. بیا و با حضورت، گرههای سختی که به دلم افتاده را باز کن.
ز فرقت تو جنون بر سر جنون آمد
بیا بیا بسرم ای تو عقل کامل من
هوش مصنوعی: به خاطر دوری از تو، دیوانگی بر دیوانگیام افزوده شده است. بیا، ای عقل بینظیر من، بیا به سراغم.
برای وصل چو هاروت بودم و ماروت
کنون حضیض فراقست چاه بابل من
هوش مصنوعی: در پی وصال محبت مانند هاروت و ماروت بودم، اما اکنون در درک عمیق فراق و دوری هستم که همانند چاه بابل میماند.
هلاهل غم هجران مرا بخواهد کشت
بشهد وصل مبدل کن این هلاهل من
هوش مصنوعی: غم و اندوه دوری از محبوب، جانم را به درد میآورد؛ امیدوارم که این غم را به شیرینی وصال تبدیل کنی و مرا از این وضعیت نجات دهی.
بیا بیا که سرم میرود بباد فنا
ز روی لطف بنه پای رحم بر گل من
هوش مصنوعی: بیا و پیش من بیا که من در حال از دست رفتن هستم. از روی مهربانی، لطفی کن و بر دل من پا بگذار.
بیا بیا بزن اکسیر لطف بر مس دل
که تا شود زر مقبول قلب قابل من
هوش مصنوعی: بیا و با مهربانیات، دل سخت و بیاحساس مرا نرم کن، تا بتواند به ارزش و محبت واقعی برسد.
اگر تو روی بمن آوری شوم مقبل
که هم مرا توئی اقبال و هم تو مقبل من
هوش مصنوعی: اگر تو به من توجه کنی، من هم به تو توجه میکنم؛ چرا که هر دو به همدیگر خوشبختی و نگاه مثبت داریم.
اگر دو کون شود حاصلم ز کشته عمر
فدای یکسر موی تو باد حاصل من
هوش مصنوعی: اگر تمام عمرم را فدای یک تار موی تو کنم، برایم ارزشمند است.
جراحت دگران میبرد ز دل راحت
جراحت تو بود عین راحت دل من
هوش مصنوعی: آسیبهایی که دیگران به من میزنند، باعث میشود که از آرامش دل دور شوم، اما جراحت تو برای من مانند آرامش دل است.
اگر ز قاتل خود کشته میشوند کسان
حیاهٔ تازه بمن میرسد ز قاتل من
هوش مصنوعی: اگر کسی به دست قاتل خود کشته شود، زندگی تازهای برای من به وجود میآید از طرف قاتل من.
همیشه در دل من بود نقش باطل و حق
تو آمدی همه حق شد نماند باطل من
هوش مصنوعی: در دل من همیشه تضاد حق و باطل وجود داشت، ولی وقتی تو آمدی، تمام آن تضادها از بین رفت و فقط حق باقی ماند.
گل نشاط بزن بر سر دلم از عشق
مگر بکار در آید روان کاهل من
هوش مصنوعی: عشق را در دل من بیدار کن و شادی را به قلبم بیاور، شاید این روح تنبل و بیعمل من به کار بیفتد.
در اهتزاز در آور دل فسردهٔ فیض
شرارهٔ بزن از نار شوق بر دل من
هوش مصنوعی: دلم را زنده کن، ای شرارهٔ عشق، با آتش شوق به جانم بتاب و شوری تازه ایجاد کن.