غزل شمارهٔ ۷۶۰
از دست من گرفت هوا اختیار من
خون جگر نهاد هوس در کنار من
بر من چو دست یافت گرفت و کشان کشان
هر جا که خواست بر دل من مهار من
گشتم بسی بکوه و بیابان و شهر و ده
اهل دلی نیافتم آید بکار من
اغیار بود آنکه مرا یار مینمود
هرگز نشد دوچار من آن یار پار من
یکبار هم گذر نفتادش باتفاق
بختی نمی شود بغلط هم دوچار من
یکره مرا بمهر و وفا وعده نکرد
در خوشدلی نزد نفسی روزگار من
بس کن دلا ز شکوه ره شکر پیش گیر
با من هر آنچه کرد نکو کرد یار من
میخواستم ز خلق نهان درد خویش را
فرمان نمیبرد مژه اشکبار من
من چون کنم چو می نتواند نهفت راز
آینه ایست فیض دل بی غبار من
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از دست من گرفت هوا اختیار من
خون جگر نهاد هوس در کنار من
هوش مصنوعی: هوا از کنترل من خارج شد و به من اجازه نداد که تصمیم بگیرم. آرزوها و خواستههایم مثل خون دل در دل من نشسته است.
بر من چو دست یافت گرفت و کشان کشان
هر جا که خواست بر دل من مهار من
هوش مصنوعی: وقتی به من دسترسی پیدا کرد، مرا به هر جایی که میخواست برد و دل مرا تحت کنترل خود درآورد.
گشتم بسی بکوه و بیابان و شهر و ده
اهل دلی نیافتم آید بکار من
هوش مصنوعی: من به نقاط مختلفی از جمله کوهها، بیابانها، شهرها و روستاها سفر کردم، اما هیچکس را که به دل من نزدیک باشد و بتواند به من کمک کند پیدا نکردم.
اغیار بود آنکه مرا یار مینمود
هرگز نشد دوچار من آن یار پار من
هوش مصنوعی: کسی که به من محبت میکرد، از دیگران بود و هیچگاه آن یار من نبود که به من وابسته شود.
یکبار هم گذر نفتادش باتفاق
بختی نمی شود بغلط هم دوچار من
هوش مصنوعی: یک بار هم پیش نیامد که به طور اتفاقی بخت به او روی بیاورد و باعث شود که او دچار اشتباه یا فریبی شود.
یکره مرا بمهر و وفا وعده نکرد
در خوشدلی نزد نفسی روزگار من
هوش مصنوعی: کسی که در خوشحالی کنار من بود، به من محبت و وفاداری را وعده نداد و این باعث شد که روزهای من پر از غم و اندوه شود.
بس کن دلا ز شکوه ره شکر پیش گیر
با من هر آنچه کرد نکو کرد یار من
هوش مصنوعی: دل من، دیگر به شکایت و ناله نپرداز، بلکه به شکرگزاری مشغول باش. هر کاری که محبوبم با من کرد، نیکو بود.
میخواستم ز خلق نهان درد خویش را
فرمان نمیبرد مژه اشکبار من
هوش مصنوعی: میخواستم که در میان مردم، دردهای خود را پنهان کنم، اما چشمانم با اشک نمیگذارد تا این کار را بکنم.
من چون کنم چو می نتواند نهفت راز
آینه ایست فیض دل بی غبار من
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم راز دل خود را پنهان کنم، وقتی که همچون آیینهای صاف و بیغبار، نمایانگر فیض و حقیقت وجودم هستم؟