گنجور

غزل شمارهٔ ۷۵۶

دلی داشتم رفت از دست من
کجا آید آن یار در شست من
نه بشناختم قدر والای دل
ربود از کفم طالع پست من
همه تار و پودم ز دل رسته بود
کنون رفت آن مایهٔ هست من
دلی را که پروردهٔ عقل بود
فکند ان هوای زبر دست من
ز دست هوا جام غفلت کشید
کی آید بهوش این سر مست من
گشادم ره طبع و بستم خرد
فغان از گشاد من و بست من
مگر حق گشاید دری فیض را
و گرنه چو می‌آید از دست من

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی داشتم رفت از دست من
کجا آید آن یار در شست من
هوش مصنوعی: قلبی داشتم که از دستم رفت و حالا نمی‌دانم آن معشوق چگونه دوباره به دستم خواهد آمد.
نه بشناختم قدر والای دل
ربود از کفم طالع پست من
هوش مصنوعی: به خاطر ندانستن اهمیت و ارزش واقعی، دل را از دست دادم و سرنوشت نامناسب من باعث این اتفاق شد.
همه تار و پودم ز دل رسته بود
کنون رفت آن مایهٔ هست من
هوش مصنوعی: تمام وجود من از دل و احساسات جدا شده است و حالا آن چیزی که برای من اهمیت داشت و وجودم را شکل می‌داد، از بین رفته است.
دلی را که پروردهٔ عقل بود
فکند ان هوای زبر دست من
هوش مصنوعی: دل را که با عقل و فکر پرورش داده‌ام، این هوا و شرایط نامساعد به‌راحتی از من می‌رباید.
ز دست هوا جام غفلت کشید
کی آید بهوش این سر مست من
هوش مصنوعی: از دست هوس و آرزوهای بیهوده، من بی‌خبر مانده‌ام. کی خواهد آمد آن زمانی که من از این حالت مستی و بی‌خبری بیرون آمده و به هوش بیایم؟
گشادم ره طبع و بستم خرد
فغان از گشاد من و بست من
هوش مصنوعی: من به افکار و احساسات خود را باز کردم، ولی عقل و خرد را درون خودم محدود و محبوس نگه داشتم و از این وضعیت ناله و فریاد می‌زنم که هم در دلم گشایش هست و هم در خودم محدودیت.
مگر حق گشاید دری فیض را
و گرنه چو می‌آید از دست من
هوش مصنوعی: مگر خداوند دری به روی نعمت‌ها بگشاید، وگرنه این نعمت‌ها از دست من خواهد رفت.