غزل شمارهٔ ۷۵۷
برون از چار و نُه در چار و نُه پیداست یار من
به هریک رو کنم از شش جهت گردد دچار من
به پیدائی نهانست و بُوَد در اولیٖ آخر
به جمع بین اضدادش گره وا شد ز کار من
مرا در کارها مختار گردانید و پس بگرفت
به دست اختیار خود عنان اختیار من
دلم را گه گشاید، گاه بندد راه آسایش
برای امتحانِ بندگی بر روزگار من
گهم نزدیک خود خوانَد گهم از نزد خود راند
نمیدانم چه میخواهد ز جان من نگار من
صبا در گردنت در رهگذارش ریز خاکم را
بُوَد روزی بگیرد دامنش دست غبار من!
گهی باری نهد بر دوش جانم زین تن خاکی
گهی برگیرد از دوش تنم صد گونه بار من
گُدازی میدهد در بوتهٔ محنت روانم را
بکن گو هرچه خواهد، اوست یار غمگسار من
چه محنتها که از تعظیم یاران میکشد جانم
چه بودی گر نبودی در نظرها اعتبار من
به صورتْ دوستانِ جانْ به سیرتْ دشمنِ پنهان
نشد هرگز دمی یار وفاداری دچار من
نمیدانم خلاصی کی میسر میشود جان را
کجا خواهد کشیدن عاقبت انجام کار من
خزان بگذشت و عمر فیض سرتاسر بدان امید
که خواهد شد بهار عارضش روزی بهار من
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برون از چار و نُه در چار و نُه پیداست یار من
به هریک رو کنم از شش جهت گردد دچار من
هوش مصنوعی: عشق و یار من در هر زاویه و جهتی که نگاه کنم، قابل مشاهده است و هر بار که به سویش میروم، دلم را بیشتر به درد میآورد.
به پیدائی نهانست و بُوَد در اولیٖ آخر
به جمع بین اضدادش گره وا شد ز کار من
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که حقیقتی در پس پرده وجود دارد که در ابتدا و انتها جایگاه خاصی دارد. در نهایت، تضادها و تفاوتها به هم وصل شده و در کار من، مشکل حل شده است.
مرا در کارها مختار گردانید و پس بگرفت
به دست اختیار خود عنان اختیار من
هوش مصنوعی: من را در کارهایم مختار و آزاد گذاشت و سپس اختیار همه چیز را به دست خودش گرفت.
دلم را گه گشاید، گاه بندد راه آسایش
برای امتحانِ بندگی بر روزگار من
هوش مصنوعی: دلِ من گاهی باز میشود و گاهی بسته، تا زمانه از من آزمایش کند و آسایش را برای سنجش بندگیام در نظر بگیرد.
گهم نزدیک خود خوانَد گهم از نزد خود راند
نمیدانم چه میخواهد ز جان من نگار من
هوش مصنوعی: گاهی محبوبم را به نزد خود میخواند و گاهی از خود دورم میکند. نمیدانم او از جان من چه میخواهد، ای زیبای من.
صبا در گردنت در رهگذارش ریز خاکم را
بُوَد روزی بگیرد دامنش دست غبار من!
هوش مصنوعی: نسیم، وقتی در مسیر تو میگذرد، میتواند روزی دامنش را با غبار من آغشته کند.
گهی باری نهد بر دوش جانم زین تن خاکی
گهی برگیرد از دوش تنم صد گونه بار من
هوش مصنوعی: گاهی بار سنگینی بر دوش روح من از این بدن خاکی میافتد و گاهی هم بارهای زیادی از دوش تنم برداشته میشود.
گُدازی میدهد در بوتهٔ محنت روانم را
بکن گو هرچه خواهد، اوست یار غمگسار من
هوش مصنوعی: مرا در زمان سختی، هر چه میخواهد میدهد و باید بگذارم که هر گونه که دوست دارد، عمل کند. او همیشه حامی و همراه من در غمهایم است.
چه محنتها که از تعظیم یاران میکشد جانم
چه بودی گر نبودی در نظرها اعتبار من
هوش مصنوعی: من از سختیهایی که به خاطر ارادت دوستانم تحمل میکنم، رنج میبرم. اگر تو در نظرات دیگران ارزش و اعتبار نداشتی، چه حالتی برای من به وجود میآمد؟
به صورتْ دوستانِ جانْ به سیرتْ دشمنِ پنهان
نشد هرگز دمی یار وفاداری دچار من
هوش مصنوعی: به ظاهرسازی دوستان جان نده، زیرا در باطن ممکن است که دشمنی پنهان باشند. هیچگاه یار وفاداری من به بیوفایی مبتلا نشد.
نمیدانم خلاصی کی میسر میشود جان را
کجا خواهد کشیدن عاقبت انجام کار من
هوش مصنوعی: نمیدانم کی میتوانم از این وضعیت رهایی پیدا کنم و در نهایت سرنوشت من به کجا خواهد انجامید.
خزان بگذشت و عمر فیض سرتاسر بدان امید
که خواهد شد بهار عارضش روزی بهار من
هوش مصنوعی: پاییز سپری شده و تمام عمرم را با امیدی گذراندهام که روزی بهار زیباییاش برای من فرا برسد.