گنجور

غزل شمارهٔ ۷۳۸

نخست آید بدل پیک شنیدن
کشد آنگه شنیدن سوی دیدن
بصیرت را چو دیدن حاصل آید
رسیدن را رسد وقت رسیدن
رسیدن چون شود حاصل روانرا
رسد هنگام واصل را ندیدن
چو از دیدار واصل بسته شد چشم
شود هم بسته از دیدن رسیدن
چو از دید رسیدن دیده بستی
نشستی در مقام آرمیدن
چو‌ آرامید جان در بزم وصلش
میسر شد ز لعل می مکیدن
کشی چون می ز وصلش حاصل آید
روانرا لذت مستی چشیدن
شدی چون مست و آن لذهٔ چشیدی
رسد هنگام هستی را ندیدن
چو مستی را و هستی را ندیدی
ندیدن را شود وقت ندیدن
ندیدن هم ز تو چون دست برداشت
نه تو مانی و نه هم ره بریدن
ز سر تا پای گردی چشم حیرت
همه دیدن شوی بی دید دیدن
ترا آن نیستی در عین هستی
بود آرام در عین طپیدن
بمقصود از طلب چون در رسیدی
رسیدی در مزید و در مزیدن
مزید اندر مزید اندر مزید است
هنیئاً مزیدش را مزیدن
مگو این قصه را ای فیض هر جا
که هر فهمش به نتواند رسیدن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نخست آید بدل پیک شنیدن
کشد آنگه شنیدن سوی دیدن
هوش مصنوعی: ابتدا دلیلی برای شنیدن می‌آید و پس از آن، شنیدن ما را به سوی دیدن می‌کشاند.
بصیرت را چو دیدن حاصل آید
رسیدن را رسد وقت رسیدن
هوش مصنوعی: زمانی که انسان بصیرت و درک صحیحی پیدا کند، می‌تواند به هدف خود برسد و در زمان مناسب به مقصودش دست یابد.
رسیدن چون شود حاصل روانرا
رسد هنگام واصل را ندیدن
هوش مصنوعی: وقتی به هدف و مقصود خود می‌رسی، وقت آن است که به حقیقت پیوند و وصل نزدیک شوی، اما نتوانی آن را ببینی.
چو از دیدار واصل بسته شد چشم
شود هم بسته از دیدن رسیدن
هوش مصنوعی: زمانی که دیدار و وصال از چشمان دور شود، چشمان نیز از دیدن چیزهای دیگر ناتوان می‌گردند و تنها به یاد رسیدن خواهند بود.
چو از دید رسیدن دیده بستی
نشستی در مقام آرمیدن
هوش مصنوعی: وقتی که به کسی نزدیک می‌شوی و او را می‌بینی، چشمانت را می‌بندی و در جایی آرام می‌گیری.
چو‌ آرامید جان در بزم وصلش
میسر شد ز لعل می مکیدن
هوش مصنوعی: وقتی که روح آرام گرفت و در لحظه وصال او سکونت یافت، امکان نوشیدن شراب از لعلش فراهم شد.
کشی چون می ز وصلش حاصل آید
روانرا لذت مستی چشیدن
هوش مصنوعی: وقتی که از وصال محبوب بهره‌مند شوی، روح تو از لذت مستی چشیدن پر می‌شود.
شدی چون مست و آن لذهٔ چشیدی
رسد هنگام هستی را ندیدن
هوش مصنوعی: وقتی که به حالت نشئگی رسیدی و آن لذت را چشیدی، دیگر زمان آن می‌رسد که از واقعیت وجود خود غافل شوی.
چو مستی را و هستی را ندیدی
ندیدن را شود وقت ندیدن
هوش مصنوعی: وقتی که به مستی و وجود خود توجه نکردی، حالا زمان آن رسیده که دیگر نتوانی چیزی را ببینی.
ندیدن هم ز تو چون دست برداشت
نه تو مانی و نه هم ره بریدن
هوش مصنوعی: اگر کسی از تو دوری کند و تو را نبیند، نه تو باقی می‌مانی و نه راهی برای دوری از تو وجود دارد.
ز سر تا پای گردی چشم حیرت
همه دیدن شوی بی دید دیدن
هوش مصنوعی: از سر تا پای تو، حیرت و شگفتی را می‌توان در چشمانت دید، اما بدون اینکه خودت نگاه کنی.
ترا آن نیستی در عین هستی
بود آرام در عین طپیدن
هوش مصنوعی: تو در حالی که هستی، به گونه‌ای هستی که در عین وجود آرامی، در درونت تپش و جنب و جوش وجود دارد.
بمقصود از طلب چون در رسیدی
رسیدی در مزید و در مزیدن
هوش مصنوعی: وقتی به هدف خود رسیده‌ای، باید به آنچه که به دست آورده‌ای رضایت بدهی و در عین حال همیشه تلاش کنی تا بیشتر و بهتر شوی.
مزید اندر مزید اندر مزید است
هنیئاً مزیدش را مزیدن
هوش مصنوعی: در اینجا به معنای افزایش و گسترش آمده است. هرچه بیشتر به این روند ادامه دهیم، خوشحال‌تر خواهیم بود. این افزایش و توسعه، نعمت و لذتی است که می‌توان از آن بهره برد.
مگو این قصه را ای فیض هر جا
که هر فهمش به نتواند رسیدن
هوش مصنوعی: این داستان را نگو ای فیض، زیرا در هر کجا، فهم آن برای هر کسی ممکن نیست.