غزل شمارهٔ ۷۲۱
نیست چو من واپسی در همه واپسان
چو نیست من بیکسی در همه بیکسان
واپسی من ببین بیکسی من ببین
همرهیت کرده پس پیشروان واپسان
هم تو دهی نعمت و هم تو تمامش کنی
ره تو نمودی مرا هم تو بمنزل رسان
در همه دیدم بسی هیچ ندیدم کسی
کرد روانم ملول دیدن این ناکسان
نیست درین دیر کس تا شودم هم نفس
همنفس من تو باش ای تو کس بیکسان
تا که نمیرد دلم از نفس سرد غیر
نفخهٔ گرم از دمت دم بدمم میرسان
غیر خدا هیچکس مونس جان تو نیست
دست توقع بکش فیض ز خیر کسان
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نیست چو من واپسی در همه واپسان
چو نیست من بیکسی در همه بیکسان
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازه من در بازگشت به عقب، وسعت ندارد، همچنان که هیچکسی در بیکسی، به اندازه من احساس تنهایی نمیکند.
واپسی من ببین بیکسی من ببین
همرهیت کرده پس پیشروان واپسان
هوش مصنوعی: به من نگاه کن و ببین که کسی نیست. از آن کسانی که در گذشته بودند، تنها من ماندهام.
هم تو دهی نعمت و هم تو تمامش کنی
ره تو نمودی مرا هم تو بمنزل رسان
هوش مصنوعی: تو هم نعمتها را به من میدهی و هم همه چیز را به پایان میرسانی. تو مسیر را به من نشان دادی و خودت مرا به مقصد رساندی.
در همه دیدم بسی هیچ ندیدم کسی
کرد روانم ملول دیدن این ناکسان
هوش مصنوعی: در همه جا افراد زیادی را ملاقات کردم، اما هیچکس نتوانست روح من را شاد کند و باعث ناراحتی من فقط دیدن این افراد ناخوشایند شد.
نیست درین دیر کس تا شودم هم نفس
همنفس من تو باش ای تو کس بیکسان
هوش مصنوعی: در این مکان کسی نیست که با من همصحبت شود، پس ای تو که همسان منی، تو با من سخن بگو.
تا که نمیرد دلم از نفس سرد غیر
نفخهٔ گرم از دمت دم بدمم میرسان
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل من از سردی نفس کسی نمیمیرد، تنها نفس گرم توست که به من زندگی میبخشد.
غیر خدا هیچکس مونس جان تو نیست
دست توقع بکش فیض ز خیر کسان
هوش مصنوعی: هیچ کس به جز خداوند نمیتواند آرامشبخش روح تو باشد؛ پس از دیگران توقعی نداشته باش و از خوبیهای آنهایی که به تو کمک میکنند، بهرهمند شو.