گنجور

غزل شمارهٔ ۷۰۴

بدرد عشق بیدرمان دوای درد من میکن
بانواع بلاها نوبنو درمان من میکن
بخورشید جمالت ذره ذره دین من میسوز
بمژگان سیاهت رخنه در ایمان من میکن
بدان محراب ابرو در نمازم قبله میگردان
مرا حیران خوبش و خلق را حیران من میکن
دل ازمن بردی و جان نیز خواهی هرچه میخواهی
من آن خود نیم آن توام بر جان من میکن
چو قربانت شوم دردم حیاهٔ تازه‌ام بخشی
از آن گوئی تو خود را دم بدم قربان من میکن
سری دارم مهیای نثار خاک پای تو
قدم گر رنجه فرمائی قبول آن من میکن
بهجران امر میفرمائی و دل وصل میخواهد
چو فرمودی دلم را نیز در فرمان من میکن
دلم چون شد اسیر درد بی‌درمان بیدردی
بدرد خود دوای درد بیدرمان من میکن
زبان در کش بکام ای فیض زین گفتار بیهوده
بخاموشی علاج آتش سوزان من میکن
دل و جان و سینه سازم هدف خدنگ او من
که مگر شهید گردم بر هم ز چنگ او من

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدرد عشق بیدرمان دوای درد من میکن
بانواع بلاها نوبنو درمان من میکن
هوش مصنوعی: عشق بی‌پایان و مشکل‌گشا، تمام دردهای من را درمان می‌کند و با انواع مشکلات و سختی‌ها، به نوعی سبب بهبود احوال من می‌شود.
بخورشید جمالت ذره ذره دین من میسوز
بمژگان سیاهت رخنه در ایمان من میکن
هوش مصنوعی: زیبایی تو به اندازه‌ای در وجودم تأثیر گذاشته که ایمانم را تحت‌تأثیر قرار داده و با نگاه سیاه چشمانت روح من را می‌سوزاند.
بدان محراب ابرو در نمازم قبله میگردان
مرا حیران خوبش و خلق را حیران من میکن
هوش مصنوعی: محراب ابرویش در نماز من قبله‌ای می‌شود و من را به محض وجودش گیج می‌کند، در حالی که زیبایی‌اش باعث شگفتی مردم می‌شود.
دل ازمن بردی و جان نیز خواهی هرچه میخواهی
من آن خود نیم آن توام بر جان من میکن
هوش مصنوعی: دل مرا از من گرفتی و حالا جانم را هم می‌خواهی. هرچه که می‌خواهی بگو، من آن چیزی نیستم که خودم می‌دانم، بلکه تمام وجودم متعلق به توست و تو هر کاری که بخواهی می‌توانی با جانم بکنی.
چو قربانت شوم دردم حیاهٔ تازه‌ام بخشی
از آن گوئی تو خود را دم بدم قربان من میکن
هوش مصنوعی: هر بار که با تو هستم، از وجودت برایم آرامش و زندگی تازه‌ای می‌آید، انگار که خودت به طرز مداوم و پیوسته برای من فداکاری می‌کنی.
سری دارم مهیای نثار خاک پای تو
قدم گر رنجه فرمائی قبول آن من میکن
هوش مصنوعی: من خود را آماده کرده‌ام تا خاک پای تو را نثار کنم، اگر با قدم‌های خود بر من منت بگذاری، این کار را با کمال میل انجام می‌دهم.
بهجران امر میفرمائی و دل وصل میخواهد
چو فرمودی دلم را نیز در فرمان من میکن
هوش مصنوعی: تو در جدایی فرمان می‌دهی و دل من وصال را می‌طلبد. پس اگر تو چنین فرمان داده‌ای، دل من نیز باید در اختیار تو باشد.
دلم چون شد اسیر درد بی‌درمان بیدردی
بدرد خود دوای درد بیدرمان من میکن
هوش مصنوعی: دل من که به خاطر دردی بی‌پایان گرفتار شده، بی‌دردی‌ام را به دردی تبدیل کرده که خودم پیدا می‌کنم.
زبان در کش بکام ای فیض زین گفتار بیهوده
بخاموشی علاج آتش سوزان من میکن
هوش مصنوعی: ای فیض، زبان خود را در اختیار بگیر و از گفتار بی‌فایده دوری کن، زیرا تنها در سکوت می‌توان به درمان آتش درونم رسید.
دل و جان و سینه سازم هدف خدنگ او من
که مگر شهید گردم بر هم ز چنگ او من
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را وقف تیر افکندن او می‌کنم، به امید اینکه شاید در این راه به دست او جانم را فدای عشق او کنم.

حاشیه ها

1394/06/01 16:09
حسین

با عرض سلام و تشکر از سایت خوبتون
بیت سوم مصرع دوم، "مرا حیران خویش" درست هست نه خوبش
و اینکه بیت آخر ظاهرا مربوط به شعر دیگه ای هست چون نه وزنش و نه ردیف و قافیه ش به این شعر نمیخوره

1395/09/20 09:12
قره داغی

بیت آخر، بیت اول غزل 770 است!!!
چکار میکنید؟