گنجور

غزل شمارهٔ ۶۹۸

ای خدا عشقی که دل بر آتشش بریان کنیم
ماه سیمائی که جان از مهر او تابان کنیم
روح بخشی کو دهد هر دم حیات تازه‌ای
دم به دم جان بخشد و ما در رهش قربان کنیم
لاله رخساری که دل خون گردد از سودای او
عکس گلزار عذارش داغ‌های جان کنیم
ساغر چشمی که ساقی باشد آن‌را غمزه‌ای
چون بگرداند خرد بر دور او گردان کنیم
گر شود مهمان ما آن مایهٔ درمان ما
سر به پایش افکنیم او را به جان مهمان کنیم
این سر خالی نباشد گر سزای پای او
از تنش دور افکنیم از نو سری سامان کنیم
خار خشک زهد دل را رنجه دارد عیش کو
تا به آب دیدگان این خار را بستان کنیم
تا یکی افسردگی‌ها آتشین روئی کجاست
تا به آب و تاب او دل را بهارستان کنیم
درد بی‌دردی ز ما خواهد بر آوردن دمار
درد عشقی تا بدَرَد، درد را درمان کنیم
کارها در دست ما چون نیست باید ساختن
آن چه شاید کی توانیم آن چه آید آن کنیم
با قضا هر کو ستیزد کار او مشکل شود
ما قضا را تن دهیم و کار را آسان کنیم
فیض صبری بایدت تا دردها درمان شود
بیهده تا چند گوئی این کنیم و آن کنیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خدا عشقی که دل بر آتشش بریان کنیم
ماه سیمائی که جان از مهر او تابان کنیم
هوش مصنوعی: خدایا، ای کاش بتوانیم عشقی را در دل خود برپا کنیم که مانند آتشی سوزان باشد و جان‌مان را با نور مهر و زیبایی کسی که چهره‌اش همچون ماه است، روشن کنیم.
روح بخشی کو دهد هر دم حیات تازه‌ای
دم به دم جان بخشد و ما در رهش قربان کنیم
هوش مصنوعی: این متن به روح و نیرویی اشاره دارد که هر لحظه زندگی جدیدی را به ما می‌بخشد و جان ما را زنده نگه می‌دارد، در حالی که ما خود را فدای این نیرو می‌کنیم.
لاله رخساری که دل خون گردد از سودای او
عکس گلزار عذارش داغ‌های جان کنیم
هوش مصنوعی: صورت زیبا و دلربای او باعث می‌شود که دل‌ها از عشق او غمگین و حزین شوند. ما نیز مانند گلزار مهر او، با داغ‌ها و دردهای عشق، جان خود را عرضه می‌کنیم.
ساغر چشمی که ساقی باشد آن‌را غمزه‌ای
چون بگرداند خرد بر دور او گردان کنیم
هوش مصنوعی: اگر کسی چشمانش مانند ساغر، خوش‌نگاه و دلربا باشد، آن‌گاه با لبخندی ملایم و جاذبه‌ای که دارد، می‌توانیم به دور او بچرخیم و از زیبایی‌اش لذت ببریم.
گر شود مهمان ما آن مایهٔ درمان ما
سر به پایش افکنیم او را به جان مهمان کنیم
هوش مصنوعی: اگر کسی که برای ما دارویی و درمانی است، مهمان ما شود، با تمام وجود و احترام از او پذیرایی می‌کنیم و جانمان را فدای او می‌کنیم.
این سر خالی نباشد گر سزای پای او
از تنش دور افکنیم از نو سری سامان کنیم
هوش مصنوعی: این سر بی‌حاصل نمی‌ماند، حتی اگر از بدنش دور کنیم. ما دوباره می‌توانیم سریکی با نظم جدید بسازیم.
خار خشک زهد دل را رنجه دارد عیش کو
تا به آب دیدگان این خار را بستان کنیم
هوش مصنوعی: زندگی لذت‌بخش، دل را از سختی‌های زهد و ریاضت رنجور می‌کند. بنابراین، تا وقتی که به گریه بیفتیم و اشک‌هایمان را بریزیم، می‌توانیم این زحمت‌ها و خارهایی که بر دل نشسته را کنار بگذاریم.
تا یکی افسردگی‌ها آتشین روئی کجاست
تا به آب و تاب او دل را بهارستان کنیم
هوش مصنوعی: تا یک نفر با چهره‌ای درخشان و پرشور وجود داشته باشد، می‌توانیم با شوق و شادی دل‌هایمان را معطر و شاداب کنیم.
درد بی‌دردی ز ما خواهد بر آوردن دمار
درد عشقی تا بدَرَد، درد را درمان کنیم
هوش مصنوعی: دردی که از بی‌دردی به وجود می‌آید، ما را وادار می‌کند تا به درمان درد عشق بپردازیم و در این مسیر، به دنبال راه حلی برای دردهایمان باشیم.
کارها در دست ما چون نیست باید ساختن
آن چه شاید کی توانیم آن چه آید آن کنیم
هوش مصنوعی: زندگی همیشه مطابق خواسته‌های ما پیش نمی‌رود، بنابراین باید به دنبال ساختن و بهبود چیزهایی باشیم که در دسترس‌مان هستند. ما نمی‌توانیم به چیزی که مقدر شده است تغییر بدهیم، اما می‌توانیم تلاش کنیم تا آنچه را که ممکن است انجام دهیم.
با قضا هر کو ستیزد کار او مشکل شود
ما قضا را تن دهیم و کار را آسان کنیم
هوش مصنوعی: هر کس با سرنوشتش بجنگد، کارش سخت و دشوار می‌شود. ما باید تسلیم سرنوشت شویم و کاری را که در دست داریم، راحت‌تر کنیم.
فیض صبری بایدت تا دردها درمان شود
بیهده تا چند گوئی این کنیم و آن کنیم
هوش مصنوعی: برای درمان دردها نیاز به صبر و بردباری است. بیهوده تا کی ادعا می‌کنی که این کار را خواهیم کرد یا آن کار را انجام خواهیم داد؟