غزل شمارهٔ ۶۹۷
گر شود روزی شبی کان ماهرا مهمان کنیم
خویش را در مطبخ مهمانیش قربان کنیم
نیست ما را منزلی شایستهٔ او غیر دل
خانهٔ دلرا بشمع روی او تابان کنیم
نیست مقصد جز گداز عاشقان معشوق را
نزد او دلرا کباب و سینه را بریان کنیم
ما حضر باید که باشد بر مراد میهمان
هرچه او خواهد ز ما او را بآن مهمان کنیم
گر شرابی خواهد از ما خون دل پیش آوریم
آبی ار خواهد گوارا دیده را گریان کنیم
نیست ما را آب و نانی آب و نان ماست او
آب گردیم از خجالت گر حدیث نان کنیم
جان نباشد قابل آن تا نثار او شود
دل شود از غصه خون کر ما حدیث جان کنیم
نیست حد ما که اندازیم سر در پاش فیض
چون غبار ره شود در راه او افشان کنیم
غزل شمارهٔ ۶۹۶: ایخوش آنروزی که ما جان در ره جانان کنیمغزل شمارهٔ ۶۹۸: ای خدا عشقی که دل بر آتشش بریان کنیم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر شود روزی شبی کان ماهرا مهمان کنیم
خویش را در مطبخ مهمانیش قربان کنیم
هوش مصنوعی: اگر روزی شب باشد و آن ماه را مهمان کنیم، خود را در آشپزخانه مهمانش قربانی خواهیم کرد.
نیست ما را منزلی شایستهٔ او غیر دل
خانهٔ دلرا بشمع روی او تابان کنیم
هوش مصنوعی: ما خانهای شایسته برای او نداریم جز دل، پس دل را با نور چهرهاش روشن خواهیم کرد.
نیست مقصد جز گداز عاشقان معشوق را
نزد او دلرا کباب و سینه را بریان کنیم
هوش مصنوعی: هدف ما فقط این است که عشق را در دیدار معشوق به او تقدیم کنیم. دلهایمان را قربانی میکنیم و سینههایمان را برای او به آتش میکشیم.
ما حضر باید که باشد بر مراد میهمان
هرچه او خواهد ز ما او را بآن مهمان کنیم
هوش مصنوعی: ما باید در مهمانی کارهایی انجام دهیم که مطابق میل مهمان باشد و هر چیزی که او بخواهد، به او بدهیم.
گر شرابی خواهد از ما خون دل پیش آوریم
آبی ار خواهد گوارا دیده را گریان کنیم
هوش مصنوعی: اگر کسی خواهان نوشیدنی باشد، ما از دلمان خون میریزیم و برای او فراهم میکنیم؛ و اگر او تشنگی گوارا دارد، چشمانمان را به اشک میآوریم تا او را سیراب کنیم.
نیست ما را آب و نانی آب و نان ماست او
آب گردیم از خجالت گر حدیث نان کنیم
هوش مصنوعی: ما آبی و نانی نداریم، اما آب و نان ما به دیگران وابسته است. اگر از نیاز به نان صحبت کنیم، خجالتزده میشویم.
جان نباشد قابل آن تا نثار او شود
دل شود از غصه خون کر ما حدیث جان کنیم
هوش مصنوعی: زندگی و جان انسان چنان ارزشی ندارد که بتوان آن را فدای عشق و محبت کرد. دل از غم و اندوه پر شده و ما تنها میتوانیم درباره جان و روح حرف بزنیم.
نیست حد ما که اندازیم سر در پاش فیض
چون غبار ره شود در راه او افشان کنیم
هوش مصنوعی: ما حد و مرزی برای خود نمیشناسیم که بخواهیم در برابر او سر فرود آوریم. وقتی فیض و نعمت او همچون غباری از راه او میریزد، ما آمادهایم که هر آنچه داریم در این مسیر نثار کنیم.