غزل شمارهٔ ۶۶۴
دردم ز حد فزون شد و غم بیشمار هم
آه از فلک برون شد اشک از کنار هم
با ما ببین که عشق چها کرد و میکند
از دل ببرد طاقت و از جان قرار هم
دل پا کشید از دو جهان بر امید و صل
جان داشت دست از خود و دل شد نزار هم
پا باز ماند از روش و دست از عمل
ز اندیشه ماند عقل و سرا پا ز کار هم
آهم ز درد و آتش و اشکم ز غصه خون
بخت از فراق تیره و ایام تار هم
نی ره بکوی او بودم نی قبول او
نه کس نشان دهد نه دهد یار بار هم
افتادهام غریب و حزین مستمند و زار
نی بر سرم طبیبی و نی غمگسار هم
یا رب بگیر دست من زار از کرم
بازم رهان ز خویش و ازین گیر و دار هم
ای فیض غم مخور که بمقصود میرسی
بختت مساعدت کند و روزگار هم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دردم ز حد فزون شد و غم بیشمار هم
آه از فلک برون شد اشک از کنار هم
هوش مصنوعی: درد و غم من به حدی رسیده که دیگر قابل تحمل نیست. از شدت ناراحتی، تنها آه و نالهام مانده و اشکهایم در حال ریختن است.
با ما ببین که عشق چها کرد و میکند
از دل ببرد طاقت و از جان قرار هم
هوش مصنوعی: با ما همراه شو و ببین عشق چه کارها کرده و حالا چه اثراتی دارد؛ آنچنان که از دل، صبر را میبرد و از جان، آرامش را میگیرد.
دل پا کشید از دو جهان بر امید و صل
جان داشت دست از خود و دل شد نزار هم
هوش مصنوعی: دل از تمامی دنیا جدا شده و فقط به امید وصال معشوق زندگی میکند. در این حالت، دل دیگر به خودش توجهی ندارد و به شدت ضعیف و ناتوان شده است.
پا باز ماند از روش و دست از عمل
ز اندیشه ماند عقل و سرا پا ز کار هم
هوش مصنوعی: پایهام از راه درست مانده و دستهام از عمل بیعملی، به خاطر اندیشهای که عقل را درگیر کرده و تمام وجودم را از انجام کارهای عملی بازداشته است.
آهم ز درد و آتش و اشکم ز غصه خون
بخت از فراق تیره و ایام تار هم
هوش مصنوعی: صدای آه من از درد و سوزش است و اشک من به خاطر غم و اندوهی که دارم، همانند خون بختی است که به خاطر جدایی و روزهای سیاه و تیرهام ریخته میشود.
نی ره بکوی او بودم نی قبول او
نه کس نشان دهد نه دهد یار بار هم
هوش مصنوعی: من در جستجوی او هستم، اما راهی به سوی او نمییابم. کسی هیچ نشانهای از او نمیدهد و یار نیز هیچ باری بر دوش نگذارد.
افتادهام غریب و حزین مستمند و زار
نی بر سرم طبیبی و نی غمگسار هم
هوش مصنوعی: در حالتی سخت و ناامید به سر میبرم، تنها و غمگین هستم و هیچ کس نیست که به من کمک کند یا از حال من بپرسد. نه درمانگری در کنارم هست و نه کسی که دلجویی کند.
یا رب بگیر دست من زار از کرم
بازم رهان ز خویش و ازین گیر و دار هم
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، دست درماندهام را بگیر و از روی کرم و لطف خودم را از این وضعیت ناگوار نجات بده.
ای فیض غم مخور که بمقصود میرسی
بختت مساعدت کند و روزگار هم
هوش مصنوعی: ای شادی، نگران نباش که به هدفت خواهی رسید. شانس و سرنوشت نیز به یاریات میآید و زمانه در کنارت خواهد بود.

فیض کاشانی