غزل شمارهٔ ۶۶۱
باده در باده مست چون نشوم
یار ساقی ز دست چون نشوم
رخ برافروخت چون نسوزم من
قد برافروخت پست چون نشوم
بست در پیچ زلف خم در خم
پای دلرا ز دست چون نشوم
باده او هوشیار چون باشم
ساقی او می پرست چون نشوم
اوست قبله سجود چون نکنم
اوست بت بتپرست چون نشوم
هست او من چسان نباشم نیست
هستیم اوست هست چون نشوم
دل اشکسته میخرد دلدار
طالب این شکست چون نشوم
گفت اگر عاشقی فنا شوفیض
راه عذرم ببست چون نشوم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باده در باده مست چون نشوم
یار ساقی ز دست چون نشوم
هوش مصنوعی: من زمانی که در حالت مستی غرق باده هستم، چگونه میتوانم بییار ساقی طعمی از آن را بچشم؟
رخ برافروخت چون نسوزم من
قد برافروخت پست چون نشوم
هوش مصنوعی: چهرهاش را درخشان کرده، اما نمیسوزم. قدش را هم کشیده و بلند کرده، ولی هرگز پست و کوچک نمیشوم.
بست در پیچ زلف خم در خم
پای دلرا ز دست چون نشوم
هوش مصنوعی: در پیچ و تاب موهایت، پای دل من گم شده است و نمیدانم چطور از این حالت رها شوم.
باده او هوشیار چون باشم
ساقی او می پرست چون نشوم
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر نوشیدنی او هوشیار باشم، پس چگونه میتوانم در کنار ساقی اوست، از مینوشیدن امتناع کنم؟
اوست قبله سجود چون نکنم
اوست بت بتپرست چون نشوم
هوش مصنوعی: او همان نقطهای است که در برابرش سجده میکنم، پس چگونه میتوانم او را نپرستم؟ او همچون بتهاست، اما من چگونه میتوانم به پرستش بتها بپردازم؟
هست او من چسان نباشم نیست
هستیم اوست هست چون نشوم
هوش مصنوعی: وجود او باعث وجود من است، چگونه میتوانم وجود نداشته باشم در حالی که او هست؟ اگر او نباشد، من نیز نمیتوانم وجود داشته باشم.
دل اشکسته میخرد دلدار
طالب این شکست چون نشوم
هوش مصنوعی: دل شکسته را میفروشم، اما محبوب من به این شکستن علاقهمند است. پس چطور میتوانم دلم را بشکنم؟
گفت اگر عاشقی فنا شوفیض
راه عذرم ببست چون نشوم
هوش مصنوعی: اگر عاشق واقعی باشی، باید راه عذرخواهی را ببندی، چون دیگر نمیتوانی بهانهای برای خودت بیاوری.

فیض کاشانی