غزل شمارهٔ ۶۶۰
بینم چو جمال یار مدهوش شوم
یادش چو کنم ز خود فراموش شوم
چون روی نماید همگی چشم شوم
چون در سخن آید همه تن گوش شوم
از دور آید برش سراسیمه دوم
نزدیک من آید همه آغوش شوم
آید بکنارم ز میان بر خیزم
گیرد ببرم چو تنگ از هوش شوم
لب بر لب من نهد شوم مست و خراب
گر بوسه دهد ز ذوق بیهوش شوم
ساغر دهدم شوم ز سر تا پا لب
گوید چو بنوش جملگی نوش شوم
آشفته کند زلف و گشاید گیسو
سر مست و خراب و واله از بوش شوم
خواهد دل و جان شوم سراپا دل و جان
خدمت خواهد همه تن و توش شوم
بهر طوفش شوم سراپا گردان
یاری اگرش بود همه روش شوم
گیسو چو کمند و زلف چون دام کند
صید زلف و اسیر گیسوش شوم
گوید چو بیا شوم ز سر تا پا سر
غلطان غلطان چو گوی واسوش شوم
گر تیغ کشد شوم سراسر گردن
تا کشته شوم خاک سر کوش شوم
تیر اندازد شوم سراپای هدف
وانگه قربان دست و بازوش شوم
چوگان چو بدست گیرد و تازد رخش
در عرصه میدان شوم و گوش شوم
در دیگ جفا و محنتم گر بپزد
از سر تا پای جملگی جوش شوم
گر لعل شکر بار بگفتار آرد
چون فیض شکر کشم و خاموش شوم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بینم چو جمال یار مدهوش شوم
یادش چو کنم ز خود فراموش شوم
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی محبوبم را میبینم، مدهوش میشوم و زمانی که او را به یاد میآورم، انگار تمام وجودم را فراموش میکنم.
چون روی نماید همگی چشم شوم
چون در سخن آید همه تن گوش شوم
هوش مصنوعی: وقتی چهرهاش را میبینم، همه چشمهایم به او معطوف میشود و هنگامی که صحبت از او به میان میآید، تمام حواسم جمع میشود.
از دور آید برش سراسیمه دوم
نزدیک من آید همه آغوش شوم
هوش مصنوعی: وقتی او را از دور میبینم، دلشورهای به من دست میدهد، اما وقتی نزدیکتر میشود، تمام وجودم را برای هم آغوشی با او آماده میکنم.
آید بکنارم ز میان بر خیزم
گیرد ببرم چو تنگ از هوش شوم
هوش مصنوعی: به کنارم میآید و من از خواب برمیخیزم و او را میبرم؛ گویی که به شدت تحت تأثیر قرار گرفتهام.
لب بر لب من نهد شوم مست و خراب
گر بوسه دهد ز ذوق بیهوش شوم
هوش مصنوعی: وقتی که او لبش را بر لب من بگذارد، مست و سرمست میشوم. اگر لبخند محبتآمیزی بزند، بهطرزی عمیق بیهوش میشوم.
ساغر دهدم شوم ز سر تا پا لب
گوید چو بنوش جملگی نوش شوم
هوش مصنوعی: من جام را به دست میدهم تا از سر تا پا مسموم شوم، وقتی لب به آن بزنم تمام وجودم شیرین و شاداب خواهد شد.
آشفته کند زلف و گشاید گیسو
سر مست و خراب و واله از بوش شوم
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر حالتی از هیجان و شیدایی است که با حضور بوی خاصی ایجاد میشود. زلف و گیسو به هم ریخته و در هم پیچیده است، و فردی که تحت تأثیر این بوی خوش قرار گرفته، دچار سرخوشی و گیجی میشود. احساساتی مانند شیدایی و ناآرامی از این بوی معطر نشأت میگیرد.
خواهد دل و جان شوم سراپا دل و جان
خدمت خواهد همه تن و توش شوم
هوش مصنوعی: میخواهم تمام وجودم را در خدمت دل و جانم قرار دهم و همه وجودم را برای تو فدای میکنم.
بهر طوفش شوم سراپا گردان
یاری اگرش بود همه روش شوم
هوش مصنوعی: اگر او به طوفان بیفتد، من تمام وجودم را برای حمایت از او آماده میکنم، حتی اگر همه روشهایم را از دست بدهم.
گیسو چو کمند و زلف چون دام کند
صید زلف و اسیر گیسوش شوم
هوش مصنوعی: موهای او مانند کمند است و زلفهایش چون دام. من هم صید زلفهایش و اسیر گیسوانش میشوم.
گوید چو بیا شوم ز سر تا پا سر
غلطان غلطان چو گوی واسوش شوم
هوش مصنوعی: میگوید وقتی بیایم، تمام وجودم را تا سر و پا غرق در شادی و خوشحالی خواهم کرد، مانند یک گوی که در حال چرخیدن است.
گر تیغ کشد شوم سراسر گردن
تا کشته شوم خاک سر کوش شوم
هوش مصنوعی: اگر شمشیر به دست بگیرم و همه جا را تهدید کنم، تا کشته شوم و در خاک سر کوی محبوب قرار بگیرم.
تیر اندازد شوم سراپای هدف
وانگه قربان دست و بازوش شوم
هوش مصنوعی: کسی میخواهد به هدفی تیر بزند و برای دستی که این کار را انجام میدهد، خود را فدای او کند.
چوگان چو بدست گیرد و تازد رخش
در عرصه میدان شوم و گوش شوم
هوش مصنوعی: زمانی که چوگان به دست میگیرم و اسبم را در میدان میرانم، احساس میکنم که در وسط میدان قرار دارم و درگیر رقابت هستم.
در دیگ جفا و محنتم گر بپزد
از سر تا پای جملگی جوش شوم
هوش مصنوعی: اگر در دیگ رنج و سختی به جوش بیاید، من هم از سر تا پایم در آن غوطهور میشوم.
گر لعل شکر بار بگفتار آرد
چون فیض شکر کشم و خاموش شوم
هوش مصنوعی: اگر لعل شکر بار به زبان آورد، مانند فیض من هم شیرینی را میچشم و دیگر چیزی نمیگویم.

فیض کاشانی