گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵۸

از سر کویت ای نگار میروم و نمیروم
از بر و بوم این دیار میروم و نمیروم
زد بجگر ز غمزه نیش راند مرا ز نزد خویش
خسته جگر ز بزم یار میروم و نمیروم
جان و دلم شکار کرد دورم از این دیار کرد
بی دل و جان از این دیار میروم و نمیروم
گر قدمی نهی به پیش باز کشم بسوی خویش
نیست بدستم اختیار میروم و نمیروم
روی دلم بزجر خست پای دلم بزلف بست
خسته و بسته دلفکار میروم و نمیروم
سوی من از حیا نظر میکند و نمیکند
من ز ادای او زکار میروم و نمیروم
گه بلقاش جان و دل میدهم و نمیدهم
گاه ز خویش فیض وار میروم و نمیروم

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از سر کویت ای نگار میروم و نمیروم
از بر و بوم این دیار میروم و نمیروم
هوش مصنوعی: از سر کوچه‌ات می‌روم، اما دلم همچنان به تو و این شهر وابسته است و نمی‌توانم کاملاً از تو و این مکان جدا شوم.
زد بجگر ز غمزه نیش راند مرا ز نزد خویش
خسته جگر ز بزم یار میروم و نمیروم
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی معشوقه‌ام به قدری جانم را آزار می‌دهد که از نزد او دور می‌شوم، اما در واقع قلبم هنوز درگیر اوست و نمی‌توانم کاملاً جدا شوم.
جان و دلم شکار کرد دورم از این دیار کرد
بی دل و جان از این دیار میروم و نمیروم
هوش مصنوعی: عشق و احساسات من به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و مرا از این مکان دور کرده است. من بی‌دل و جان از اینجا می‌روم، اما در عین حال نمی‌توانم از این دیار دل بکنم.
گر قدمی نهی به پیش باز کشم بسوی خویش
نیست بدستم اختیار میروم و نمیروم
هوش مصنوعی: اگر یک قدم به جلو برداری، من به سوی خودم بازمی‌گردم. من هیچ اختیاری در دستم ندارم، به جایی می‌روم و نمی‌روم.
روی دلم بزجر خست پای دلم بزلف بست
خسته و بسته دلفکار میروم و نمیروم
هوش مصنوعی: دلم پر از رنج و ناراحتی است و این حس به قدری به من فشار می‌آورد که نمی‌توانم آرام بگیرم. دلی که گرفتار زلف‌هایش شده است، نه کاملاً رها می‌شود و نه به طور کامل از آن جدا می‌شود. من در حال حرکت هستم، اما گویا قدمی به جلو نمی‌گذارم و همچنان در این حال و هوا باقی مانده‌ام.
سوی من از حیا نظر میکند و نمیکند
من ز ادای او زکار میروم و نمیروم
هوش مصنوعی: نزدیک من با شرم نگاه می‌کند، اما به من نمی‌نگرد. من به خاطر رفتار او در حال رفتن هستم، ولی در واقع نمی‌روم.
گه بلقاش جان و دل میدهم و نمیدهم
گاه ز خویش فیض وار میروم و نمیروم
هوش مصنوعی: گاهی جان و دلم را به عشق او می‌سپارم، اما در عین حال به او نمی‌دهم. گاهی از خود می‌روم و به سوی او می‌روم، اما انگار هنوز نمی‌روم.