غزل شمارهٔ ۵۳
براوج خوبی دیدم مهی شب
گفتم زمهرش در تاب و در تب
گفتم چه باشد نزد من آئی
در خدمت تو باشم یک امشب
گفتا چه مطلب از خدمت من
گفتم چه باشد غیر از تو مطلب
گفتا بیایم منزل کدامست
گفتی که شد روز در چشمم آن شب
گفتم ثنایش کردم دعایش
در حفظ دارش از چشم یا رب
آمد بمنزل بنشست در دل
گفتی که جانی آمد بقالب
گفتا چه خواهی ؟ گفتم جمالت
گه مست از چشم گه بیخود از لب
از زلف گاهی خاطر پریشان
از غمزه گاهی در تاب و در تب
گفتا که چشمم مستیست خونخوار
وین زلف و غمزه مار است و عقرب
چون تو گرفتار داریم بسیار
در دام زلف و در چاه غبغب
میگفت سرخوش شیرین و دلکش
گفتی که شکر میبارد از لب
گفتم لبت را یعنی ببوسم
شد در حیا زد انگشت بر لب
گفتم دهانت گفتا که حرفیست
بی جام و باده و آنگه لبالب
گفتم که بالات گفتا بلائیست
بگذر بخیری زین گونه مطلب
این گفت و برخواست صد فتنه شد راست
روز قیامت دیدم من آن شب
چون بنگریدم کس را ندیدم
نی پیش و نی پس نه راست و نه چپ
در سوز دل ماند از حسرتش فیض
با آه و ناله با بانگ یا رب
دل بکن جانا از این دیر خراب
کاسمان در رفتنت دارد شتاب
اطلاعات
وزن: مستفعلن فع مستفعلن فع (متقارب مثمن اثلم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
براوج خوبی دیدم مهی شب
گفتم زمهرش در تاب و در تب
هوش مصنوعی: در یک شب زیبا و دلانگیز، زیبایی مه را مشاهده کردم و از تاثیر نور آن، دلم شور و شوقی عجیب پیدا کرد.
گفتم چه باشد نزد من آئی
در خدمت تو باشم یک امشب
هوش مصنوعی: به او گفتم: چه میشود اگر امشب پیش من بیایی تا در خدمتت باشم؟
گفتا چه مطلب از خدمت من
گفتم چه باشد غیر از تو مطلب
هوش مصنوعی: شخصی در اینجا میگوید که هیچ موضوع دیگری جز خودت وجود ندارد که بخواهم دربارهاش صحبت کنم. تمامی سخنان من به تو مربوط میشود و به جز تو، موضوع دیگری برای گفتگو نیست.
گفتا بیایم منزل کدامست
گفتی که شد روز در چشمم آن شب
هوش مصنوعی: گفت: کجا بیایم به خانهات؟ تو گفتی که روز شده و برای من آن شب به نظر میرسد.
گفتم ثنایش کردم دعایش
در حفظ دارش از چشم یا رب
هوش مصنوعی: گفتم که برایش خوب دعا میکنم و از تو میخواهم که او را از آسیبها و چشمهای بد حفظ کنی، ای خدا.
آمد بمنزل بنشست در دل
گفتی که جانی آمد بقالب
هوش مصنوعی: به خانه آمد و نشسته بود و در دل خود فکر میکرد که آیا جان تازهای به جسمش آمده است.
گفتا چه خواهی ؟ گفتم جمالت
گه مست از چشم گه بیخود از لب
هوش مصنوعی: گفت: چه میخواهی؟ گفتم زیباییات را، گاهی مست از نگاه تو میشوم و گاهی بیخود از لبت.
از زلف گاهی خاطر پریشان
از غمزه گاهی در تاب و در تب
هوش مصنوعی: گاهی زلف تو باعث میشود که ذهنم آشفته شود و گاهی نگاه تو سبب میشود که در تب و تاب بیفتم.
گفتا که چشمم مستیست خونخوار
وین زلف و غمزه مار است و عقرب
هوش مصنوعی: او گفت که چشمانم پر از مستی و شگفتی است و این موهای پیچیده و نازک و حرکات عاشقانهاش مانند مار و عقرب خطرناک و سمی هستند.
چون تو گرفتار داریم بسیار
در دام زلف و در چاه غبغب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف افرادی میپردازد که به شدت تحت تأثیر زیبایی و جذابیتهای ظاهری شخصی قرار دارند. آنها در دام زلف و چهره دلربای این فرد گرفتار شده و دچار سردرگمی و کشش عاطفی میشوند. به عبارت دیگر، زیباییهای ظاهری میتواند انسان را به گونهای تحت تأثیر قرار دهد که احساس کند به دام افتاده است و درگیر عواطف و احساسات غیرقابل کنترل شود.
میگفت سرخوش شیرین و دلکش
گفتی که شکر میبارد از لب
هوش مصنوعی: او با خوشحالی و طنازی میگفت که لبانش به گونهای است که گویی شکر از آنها میریزد.
گفتم لبت را یعنی ببوسم
شد در حیا زد انگشت بر لب
هوش مصنوعی: من به او گفتم که میخواهم لبت را ببوسم، اما او با حیا انگشتش را بر لبش گذاشت.
گفتم دهانت گفتا که حرفیست
بی جام و باده و آنگه لبالب
هوش مصنوعی: گفتم که چرا صحبت نمیکنی، گفت که حرفی برای گفتن ندارم و همین طور پر از راز و سکوت هستم.
گفتم که بالات گفتا بلائیست
بگذر بخیری زین گونه مطلب
هوش مصنوعی: گفتم که تو بالاتر از همه هستی، او گفت: این موضوع بلایی است، بهتر است از آن بگذری و به خیر بگذرانی.
این گفت و برخواست صد فتنه شد راست
روز قیامت دیدم من آن شب
هوش مصنوعی: این گفت و گو موجب بروز بسیاری از فتنهها شد و در روز قیامت من آن شب را مشاهده کردم.
چون بنگریدم کس را ندیدم
نی پیش و نی پس نه راست و نه چپ
هوش مصنوعی: وقتی به اطرافم نگاه کردم، هیچکس را ندیدم؛ نه در جلو و نه در عقب، نه در سمت راست و نه در سمت چپ.
در سوز دل ماند از حسرتش فیض
با آه و ناله با بانگ یا رب
هوش مصنوعی: دل به شدت از حسرت او میسوزد و با آوای ناله و آه، از خداوند فریاد میزند.
دل بکن جانا از این دیر خراب
کاسمان در رفتنت دارد شتاب
هوش مصنوعی: عزیزم، از این مکان ویران دل بکن، زیرا آسمان در رفتن تو عجله دارد.