گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۶

بی دلانرا از نکو رویان چه حظ
رأفت دین و بلای جان چه حظ
زاهدان را چون ز خوبان بهره نیست
از دل ایشانرا چه سود از جان چه حظ
شاهدان را از جمال خود چه ذوق
عاشقانرا از غم اینان چه حظ
چون کسی را تاب دیدار تو نیست
از جمالت ای مه تابان چه حظ
تا نگه کردی دلم را برده‌ای
زین نگاه دلربا ای جان چه حظ
دل بری و دین بری و جان بری
از تو ای برهمزن سامان چه حظ
درد تو چون خستگان را راحتست
خسته را از جستن درمان چه حظ
هجر تو جان میستاند وصل دل
مر مرا زین وصل و زین هجران چه حظ
درد تو در دست و درمان نیز درد
فیض را زین درد و زین درمان چه حظ

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی دلانرا از نکو رویان چه حظ
رأفت دین و بلای جان چه حظ
هوش مصنوعی: بی‌دل‌ها از زیبایی‌های خوب رویان چه بهره‌ای می‌توانند ببرند؟ و دردی که روح را می‌آزارد، چه فایده‌ای دارد؟
زاهدان را چون ز خوبان بهره نیست
از دل ایشانرا چه سود از جان چه حظ
هوش مصنوعی: زاهدان که از زیبایی‌ها و خوبی‌ها بهره‌ای ندارند، برای دل خود چه فایده‌ای می‌تواند داشته باشد؟ آن‌ها نه از روح لذت می‌برند و نه از زندگی حقیقی استفاده‌ می‌کنند.
شاهدان را از جمال خود چه ذوق
عاشقانرا از غم اینان چه حظ
هوش مصنوعی: زیبایی خود را به شاهدان نشان می‌دهی و از آن‌ها می‌خواهی که چه لذتی از عشق عاشقان ببرند در حالی که خودشان غمگین هستند.
چون کسی را تاب دیدار تو نیست
از جمالت ای مه تابان چه حظ
هوش مصنوعی: وقتی کسی نمی‌تواند زیبایی تو را ببیند، از زیبایی‌ات چه سودی برای او وجود دارد؟
تا نگه کردی دلم را برده‌ای
زین نگاه دلربا ای جان چه حظ
هوش مصنوعی: وقتی به من نگریستی، دل و جانم را با زیبایی چشمانت دزدیده‌ای، ای عزیز، چه لذتی دارد!
دل بری و دین بری و جان بری
از تو ای برهمزن سامان چه حظ
هوش مصنوعی: دل و دین و جانم را از تو جدا کرده‌ای، ای کسی که هستی‌ام را نابود کرده‌ای، چه لذتی از این کار می‌بری؟
درد تو چون خستگان را راحتست
خسته را از جستن درمان چه حظ
هوش مصنوعی: درد تو برای خستگان مانند آرامشی است، اما خسته را از جستجوی درمان چه سودی دارد؟
هجر تو جان میستاند وصل دل
مر مرا زین وصل و زین هجران چه حظ
هوش مصنوعی: عشق تو جانم را می‌گیرد و وصل تو دل مرا سرشار می‌کند. از این وصل و این جدایی چه بهره‌ای می‌برم!
درد تو در دست و درمان نیز درد
فیض را زین درد و زین درمان چه حظ
هوش مصنوعی: عذاب تو در دست من است و همچنین علاج آن هم درد دارد. از این درد و درمان، چه بهره‌ای می‌توان برد؟