گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸۴

من در او میزنم امروز، باشد وا شود
گر تو داری صبر زاهد، باش تا فردا شود
میزنم بر شمع رویش خویش را پروانه‌وار
تا بسوزم در جمالش لای من الا شود
آب چشم آخر بخواهد بردنم تا کوی دوست
قطره قطره جمع گردد عاقبت دریا شود
پرتوی از مهر رویت گر بتابد بر زمین
بگذرد از آسمان عرش برینش جا شود
زلف اگر از روی چون خورشید یکسو افکنی
از فروغ نور رویت هر دو عالم لا شود
گر صبا از زلف مشگینت نسیمی آورد
عاشقان را مو بمو آشفته و شیدا شود
گر بمیدان دست آری سوی چوگان در زمان
صد هزاران گوی سر از هر طرف پیدا شود
از غلاف مهر تیغ قهر چون بیرون کشی
بهر سبقت در میان عاشقان غوغا شود
چشم مستت گر نظر بر نرگسستان افکند
دیدهٔ نرگس ز فیض آن نظر بینا شود
در وجودش کی تواند کرد شک دیگر کسی
آن دهان نیست هستت گر بحرفی وا شود
ناصحا عیب من بی‌دل برسوائی مکن
هر کسی کو عشق ورزد لاجرم دانا شود
جان بخواهی داد فیض آخر تو در سودای او
آری آری اهل دلرا سر درین سودا شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من در او میزنم امروز، باشد وا شود
گر تو داری صبر زاهد، باش تا فردا شود
هوش مصنوعی: من امروز در او می‌کوشم، شاید که برطرف شود، اگر تو صبر زاهد را داری، تا فردا منتظر بمان.
میزنم بر شمع رویش خویش را پروانه‌وار
تا بسوزم در جمالش لای من الا شود
هوش مصنوعی: با شمع زیبایی او مثل پروانه به آن نزدیک می‌شوم و می‌خواهم خود را بسوزانم تا در زیبایی‌اش گم شوم و به او وصل شوم.
آب چشم آخر بخواهد بردنم تا کوی دوست
قطره قطره جمع گردد عاقبت دریا شود
هوش مصنوعی: در نهایت، اگر از دل حسرتم ببارد و اشک‌هایم جمع شوند، به تدریج این اشک‌ها به دریا تبدیل خواهند شد و من را به سمت دوست خواهم برد.
پرتوی از مهر رویت گر بتابد بر زمین
بگذرد از آسمان عرش برینش جا شود
هوش مصنوعی: اگر نور محبت چهره‌ات بر زمین بتابد، آن‌گاه از آسمان عرش بالا می‌رود و در آنجا قرار می‌گیرد.
زلف اگر از روی چون خورشید یکسو افکنی
از فروغ نور رویت هر دو عالم لا شود
هوش مصنوعی: اگر موهای پرپشت و زیبایت را همانند خورشید از روی خود کنار بزنی، نور و زیبایی چهره‌ات به قدری درخشان خواهد بود که همه عالم را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد.
گر صبا از زلف مشگینت نسیمی آورد
عاشقان را مو بمو آشفته و شیدا شود
هوش مصنوعی: اگر نسیم دل‌انگیزی از زلف‌های سیاه تو بوزد، عاشقان را یک‌باره آشفته و دیوانه می‌کند.
گر بمیدان دست آری سوی چوگان در زمان
صد هزاران گوی سر از هر طرف پیدا شود
هوش مصنوعی: اگر به میدان بروی و همچون بازیکن چوگان بازی کنی، در همان لحظه صدها هزار گوی از هر سو نمایان خواهد شد.
از غلاف مهر تیغ قهر چون بیرون کشی
بهر سبقت در میان عاشقان غوغا شود
هوش مصنوعی: وقتی که تیغ خشم را از غلاف محبت بیرون بکشی، در میان عاشقان هیاهو و شلوغی به پا می‌شود.
چشم مستت گر نظر بر نرگسستان افکند
دیدهٔ نرگس ز فیض آن نظر بینا شود
هوش مصنوعی: چشم جذاب تو اگر نگاهی به باغ نرگس بیندازد، چشم نرگس هم به برکت آن نگاه، بینا می‌شود.
در وجودش کی تواند کرد شک دیگر کسی
آن دهان نیست هستت گر بحرفی وا شود
هوش مصنوعی: در وجود او کسی نمی‌تواند تردیدی داشته باشد، زیرا آن دهانی که از آن سخن گفته می‌شود، در حقیقت وجود دارد و اگر به کلامی بگشاید، حقیقت خودش را نشان می‌دهد.
ناصحا عیب من بی‌دل برسوائی مکن
هر کسی کو عشق ورزد لاجرم دانا شود
هوش مصنوعی: ای نصیحتم، درباره عیب من در دل بی‌خبر دیگران صحبت نکن. هر کسی که عشق ورزد، به ناچار آگاه و دانا می‌شود.
جان بخواهی داد فیض آخر تو در سودای او
آری آری اهل دلرا سر درین سودا شود
هوش مصنوعی: اگر بخواهی جانت را بدهی، در دنیای عشق او به فیض و برکت می‌رسی. آری، افراد با دل و احساس در این حس و حال غوطه‌ور می‌شوند.

حاشیه ها

1395/09/29 12:11
توحید

کسی شعر یا ضرب المثلی معادل قطره فطره جمع گردد وانگی دریا شود می داند؟