غزل شمارهٔ ۳۸۱
اگر سوی شام ار بری میرود
اجل آدمی را ز پی میرود
دلا سازره کن که معلوم نیست
کزین خاکدان روح کی میرود
دی عمر آمد بهاران گذشت
بهاران گذشتند و دی میرود
بهر جا دلت رفت آنجاست جان
سرا پای دل را ز پی میرود
دل تو چه شخص و تنت سایه است
بهر جا رود شخص فی میرود
دل اندر خدا بند و بگسل ز خلق
که آخر همه سوی وی میرود
از آن روی دل در خدا کرد فیض
که لاشیء دنبال شیء میرود
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر سوی شام ار بری میرود
اجل آدمی را ز پی میرود
هوش مصنوعی: اگر به سمت شام بروی، مرگ آدمی به دنبالت میآید.
دلا سازره کن که معلوم نیست
کزین خاکدان روح کی میرود
هوش مصنوعی: ای دل، ساز و کار خود را بچین، زیرا معلوم نیست که از این جهان خاکی، روح کدام انسان میگذرد و میرود.
دی عمر آمد بهاران گذشت
بهاران گذشتند و دی میرود
هوش مصنوعی: سال گذشته به پایان رسید و بهارها هم سپری شدند و حالا زمستان در حال عبور است.
بهر جا دلت رفت آنجاست جان
سرا پای دل را ز پی میرود
هوش مصنوعی: هر کجا که دل تو بخواهد، جان تو نیز به آنجا میرود. تمام وجودت به دنبال آن چیزی است که دلش به آن اشتياق دارد.
دل تو چه شخص و تنت سایه است
بهر جا رود شخص فی میرود
هوش مصنوعی: دل تو مانند شخصیتی است که سایهاش در هر جایی که میرود، او را همراهی میکند. هر جا که این شخصیت برود، سایهاش نیز به دنبالش میآید.
دل اندر خدا بند و بگسل ز خلق
که آخر همه سوی وی میرود
هوش مصنوعی: دل خود را به خدا وابسته کن و از دنیای مخلوقات جدا شو، زیرا در نهایت همه به سوی او بازمیگردند.
از آن روی دل در خدا کرد فیض
که لاشیء دنبال شیء میرود
هوش مصنوعی: به این دلیل که دل به خداوند پناه برده است، چرا که هیچ چیز بدون علت و زمینه مناسب به وجود نمیآید و از چیزی به چیز دیگر منتقل نمیشود.

فیض کاشانی