گنجور

غزل شمارهٔ ۳۷۳

چون غم غم عشق تو بود زار توان بود
چون عز همه عزّ تو بود خوار توان بود
بازار جهان را چو غمت نیست متاعی
هرچند فروشند خریدار توان بود
گر عافیت اینست که این پنجه آن راست
شکرانه بیماری بیمار توان بود
یکذره گر از مهر تو ناید بدل و جان
بر هر دو جهان قاسم انوار توان بود
یکدم گر از آن زلف دو تا بوی توان برد
عمری دو جهان را همه عطار توان بود
در میکده لطف تو بی‌خویش توان زیست
در مصطبهٔ قهر تو هشیار توان بود
در حضرت قهر تو خطائی نتوان کرد
در مشهد عفو تو خطاکار توان بود
گر باغ تماشای ترا در نگشاید
در حسرت آن در پس دیوار توان بود
گر روی تو در خواب نمایند بعشاق
حاشا دمی از شوق تو بیدار توان بود
چون ناصر مستان ز خود رسته تو باشی
منصور توان بودن و بردار توان بود
ای فیض طلب کن که طلب چون طلب اوست
گر بیهده باشد که طلب کار توان بود

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون غم غم عشق تو بود زار توان بود
چون عز همه عزّ تو بود خوار توان بود
هوش مصنوعی: وقتی غم عشق تو وجود دارد، باید زار و نزار بود. زیرا وقتی عزت تو در میان باشد، دیگر خوار و ذلیل نمی‌توان بود.
بازار جهان را چو غمت نیست متاعی
هرچند فروشند خریدار توان بود
هوش مصنوعی: اگر در دنیا ناراحتی تو وجود نداشته باشد، هر چند که کالاهای زیادی وجود داشته باشد، خریدار واقعی برای آنها نخواهی یافت.
گر عافیت اینست که این پنجه آن راست
شکرانه بیماری بیمار توان بود
هوش مصنوعی: اگر آرامش و خوشبختی این است که این دست راست، شکر و سپاس از بیماری را بر عهده دارد، پس این بیمار توانسته است به خوبی از این نعمت بهره برده و قدردانی کند.
یکذره گر از مهر تو ناید بدل و جان
بر هر دو جهان قاسم انوار توان بود
هوش مصنوعی: اگر حتی اندکی از محبت تو به دل و جانم نرسد، برای من در هر دو جهان نورانی‌ترین قاسم خواهد بود.
یکدم گر از آن زلف دو تا بوی توان برد
عمری دو جهان را همه عطار توان بود
هوش مصنوعی: اگر برای یک لحظه از آن زلف‌های زیبا بویی استشمام کنی، تمام عمر دو جهان را می‌توانی به دست آورده و شغف عطار را تجربه کنی.
در میکده لطف تو بی‌خویش توان زیست
در مصطبهٔ قهر تو هشیار توان بود
هوش مصنوعی: در میکده به سبب محبت تو، انسان بی‌نیاز از خودخواهی می‌تواند زندگی کند، اما در جایگاه قهر و خشمت، کسی نمی‌تواند با هوشیاری و آگاهی دوام بیاورد.
در حضرت قهر تو خطائی نتوان کرد
در مشهد عفو تو خطاکار توان بود
هوش مصنوعی: در جایی که خشم تو حاکم است، هیچ کس نمی‌تواند اشتباهی مرتکب شود، اما در مکان بخشش تو، حتی گناهکاران نیز می‌توانند امید عفو داشته باشند.
گر باغ تماشای ترا در نگشاید
در حسرت آن در پس دیوار توان بود
هوش مصنوعی: اگر به باغ زیبای تو دسترسی پیدا نکنم، در آرزوی آن پشت دیوار می‌توان من نیز ماند.
گر روی تو در خواب نمایند بعشاق
حاشا دمی از شوق تو بیدار توان بود
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ات در خواب به عاشقان نشان داده شود، هرگز نمی‌توانند از شوق تو حتی یک لحظه بیدار بمانند.
چون ناصر مستان ز خود رسته تو باشی
منصور توان بودن و بردار توان بود
هوش مصنوعی: اگر ناصر به مستان پیوسته باشد و از خود رسته باشد، تو نیز می‌توانی به مانند منصور قدرتمند و توانا باشی و قدرت را به دست بگیری.
ای فیض طلب کن که طلب چون طلب اوست
گر بیهده باشد که طلب کار توان بود
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال فیض هستی، بدان که طلب تو باید مانند طلب او باشد. حتی اگر این جستجو بیهوده به نظر برسد، تو باید همانند کسی که در پی رسیدن به اوست تلاش کنی.

حاشیه ها

1397/02/28 21:04
رحیم غلامی

ناصر خسرو به راهی می گذشت
مست و لایعقل نه چون می خوارگان
دید گورستان و مبرز رو به رو
بانگ بر زد گفت ای نظارگان
نعمت دنیا و نعمت خواره بین
اینت نعمت، اینت نعمت خوارگان

1402/11/16 15:02
احمد حائریان

با سلام و عرض ادب 

با توجه به فحوای اغلب ابیات این غزل، به نظر می‌رسد بیت چهارم به این صورت باشد: 

یک ذره گر از مهر تو "تابد" به دل و جان

بر هر دو جهان قاسم انوار توان بود