غزل شمارهٔ ۳۵۳
عاقل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
غافل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
در فکر اویم صبح و شام در ذکر خیر او مدام
کاهل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
حقم سراپا حقپرست بر من ندارد دیو دست
باطل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
میلم همیشهسوی اوستسوئی بغیر ازسوی دوست
مایل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
در کار آن خورشیدوش چشمم چو تیر غمزهاش
کاهل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
برداشتم خود را ز پیش دیگر میان او و خویش
حایل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
در عشق تا گشتم علم علمم فزاید دم بدم
جاهل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
هر چه او کند من راضیم هر چه او دهد من قانعم
سایل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
عشقش بود در جان چو تن جز عشق او را فیض من
قابل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
غزل شمارهٔ ۳۵۲: گر زنم لاف از سخن شعر این تقاضا میکندغزل شمارهٔ ۳۵۴: در کار دینم مرد مرد عقل این تقاضا میکند
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عاقل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
غافل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
هوش مصنوعی: من در هر لحظه، عشق از من میخواهد تا عاقل باشم؛ اما به همین اندازه که غافل میشوم، عشق همچنان این درخواست را از من دارد.
در فکر اویم صبح و شام در ذکر خیر او مدام
کاهل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
هوش مصنوعی: همیشه در فکر او هستم و در هر صبح و شام به خوبیهای او فکر میکنم. هرگز در این زمینه سستی نمیکنم و عشق این درخواست را از من دارد.
حقم سراپا حقپرست بر من ندارد دیو دست
باطل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
هوش مصنوعی: من به شدت در پی حق هستم و هرگز اجازه نمیدهم که نیروی باطل بر من تسلط پیدا کند. عشق همیشه از من درخواست میکند که در این مسیر باقی بمانم.
میلم همیشهسوی اوستسوئی بغیر ازسوی دوست
مایل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
هوش مصنوعی: میلم همیشه به سوی اوست و هیچ کششی جز به سمت دوست ندارم. عشق در هر لحظه از من چنین خواستهای دارد.
در کار آن خورشیدوش چشمم چو تیر غمزهاش
کاهل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
هوش مصنوعی: در وصف آن خورشید، چشمانم به مانند تیر که به هدف میزند، همیشه آماده و بیدار هستند و از عشق هرگز کم نمیآورم.
برداشتم خود را ز پیش دیگر میان او و خویش
حایل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
هوش مصنوعی: من خود را از دیگران کنار کشیدهام و هیچ مانعی میان او و خودم وجود ندارد. لحظهای عشق از من میخواهد که در این حالت بمانم.
در عشق تا گشتم علم علمم فزاید دم بدم
جاهل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
هوش مصنوعی: در عشق که سفر میکنم، هر لحظه داناییام بیشتر میشود و هرگز در این مسیر بیخبر و نادان نیستم. عشق همواره از من خواستار است که به یادگیری و شناخت ادامه دهم.
هر چه او کند من راضیم هر چه او دهد من قانعم
سایل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
هوش مصنوعی: هر کاری که او انجام دهد، برای من قابل قبول است و هر چیزی که به من دهد، از آن راضی هستم. من هیچ درخواستی ندارم، زیرا عشق من به او مرا به این حالت سوق میدهد.
عشقش بود در جان چو تن جز عشق او را فیض من
قابل نمیباشم دمی عشق این تقاضا میکند
هوش مصنوعی: عشق او در وجودم مانند زنده بودن است و جز عشق او هیچ فیض و برکتی برای من وجود ندارد. لحظهای از عشق او غافل نمیشوم و این احساس در من به شدت حضور دارد.

فیض کاشانی