گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۱

صد جلوه کنی هر دم و دیدن نگذارند
گل گل شکفد زان رخ و چیدن نگذارند
در باغ جمالت گل و ریحان فراوان
یک مردم چشمی بچریدن نگذارند
در آرزوی آب حیات از لب لعلت
لب تشنه بمردیم و مکیدن نگذارند
عشاق جگر سوخته داغ غمت را
در حسن و جمالت نگریدن نگذارند
پرواز کند طایر جان سوی جنابت
در آرزوی وصل و رسیدن نگذارند
بیهوده پر و بال معارف چه گشائیم
در ساحت عزتو پریدن نگذارند
قرب تو و حرمان مرا تشنه لبی گفت
نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند
در سر سویدای دل و رخ ننمایند
در مردمک دیده دویدن نگذارند
تو در نظر و فیض ز دیدار تو محروم
غرق می وصلیم و چشیدن نگذارند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صد جلوه کنی هر دم و دیدن نگذارند
گل گل شکفد زان رخ و چیدن نگذارند
هوش مصنوعی: هر لحظه جلوه‌ای جدید ارائه می‌دهی و اجازه نمی‌دهی که دیگران زیبایی تو را تماشا کنند. مانند گلی که از زیبایی‌اش شکوفا می‌شود، ولی نمی‌گذارند آن را بچینند.
در باغ جمالت گل و ریحان فراوان
یک مردم چشمی بچریدن نگذارند
هوش مصنوعی: در باغ زیبایی تو، گل‌ها و عطرهای خوش بسیار است، اما هیچ‌کس اجازه نمی‌دهد که حتی یک نفر از زیبایی آن بهره‌برداری کند.
در آرزوی آب حیات از لب لعلت
لب تشنه بمردیم و مکیدن نگذارند
هوش مصنوعی: ما در آرزوی آب حیات از لب زیبایت جان دادیم، اما نتوانستیم حتی لحظه‌ای از آن چیز که می‌خواهیم بهره‌مند شویم.
عشاق جگر سوخته داغ غمت را
در حسن و جمالت نگریدن نگذارند
هوش مصنوعی: عشاقی که دلشان به خاطر غم تو آتش گرفته، نمی‌گذارند زیبایی و جذابیت تو را نادیده بگیرند.
پرواز کند طایر جان سوی جنابت
در آرزوی وصل و رسیدن نگذارند
هوش مصنوعی: پرنده‌ی جان به سوی تو پرواز می‌کند و در آرزوی وصال و رسیدن به تو است، اما اجازه نمی‌دهند.
بیهوده پر و بال معارف چه گشائیم
در ساحت عزتو پریدن نگذارند
هوش مصنوعی: بیهوده به دنبال علم و دانش هستیم، زیرا در مکان مقدس و باعظمت تو، اجازه پرواز و آزادانه حرکت کردن به ما نمی‌دهند.
قرب تو و حرمان مرا تشنه لبی گفت
نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند
هوش مصنوعی: عشق و نزدیکی به تو، باعث شده که من با حرمان و فاصله‌ای عمیق مواجه شوم. زبان به زبان می‌آورند که نزدیک می‌شوم، اما امکان چشیدن و تجربه کردن زیبایی‌های تو را به من نمی‌دهند.
در سر سویدای دل و رخ ننمایند
در مردمک دیده دویدن نگذارند
هوش مصنوعی: دل پر از عشق و احساسات عمیق است، اما این شور و حال در چهره و نگاه انسان‌ها آشکار نمی‌شود. در واقع، حتی نمی‌گذارند که این احساسات در چشمانشان نمایان شود.
تو در نظر و فیض ز دیدار تو محروم
غرق می وصلیم و چشیدن نگذارند
هوش مصنوعی: تو در نظر دیگران به خاطر دیدار کردن محروم هستی، اما من از نعمت وصال تو غرق شده‌ام و اجازه نمی‌دهند از طعم این وصال بهره‌مند شوم.