غزل شمارهٔ ۳۴۲
در روی چه خورشید تو دیدن نگذارند
گرد سر شمع تو پریدن نگذارند
از بدر جبین تو هلالی ننمایند
گل گل شکفد زان رخ و چیدن نگذارند
صد بار نظر افکنم آن سوی و مکرر
از شرم و حیای تو رسیدن نگذارند
لعل تو مگر خمر بهشتست که کس را
زان باده درین نشاه چشیدن نگذارند
با آب حیات است که جز خضر خط تو
کس را بحوالیش چریدن نگذارند
تا تیغ زدی جان طلبی قاعدهٔ کیست
بسمل شدگانرا بطپیدن نگذارند
در دام تو افتاد دل فیض و مر او را
زین سلسله تا حشر رهیدن نگذارند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در روی چه خورشید تو دیدن نگذارند
گرد سر شمع تو پریدن نگذارند
هوش مصنوعی: بر روی چه خورشید، تو را نمیگذارند ببینند و اطراف شمع تو، اجازه نمیدهند پرندهای به پرواز درآید.
از بدر جبین تو هلالی ننمایند
گل گل شکفد زان رخ و چیدن نگذارند
هوش مصنوعی: درخشش و زیبایی چهرهات همچون هلال ماه است و هیچ چیزی نمیتواند به زیبایی چهرهات برسد. گلها تنها به خاطر وجود تو شکوفا میشوند و نمیگذارند از زیباییات کم شود.
صد بار نظر افکنم آن سوی و مکرر
از شرم و حیای تو رسیدن نگذارند
هوش مصنوعی: بارها به آن سمت نگاه میکنم، اما شرم و حیای تو نمیگذارد به تو برسم.
لعل تو مگر خمر بهشتست که کس را
زان باده درین نشاه چشیدن نگذارند
هوش مصنوعی: آیا لعل تو شبیه شراب بهشت است که هیچکس اجازه نمییابد از آن نوشیدنی در این حالت مستی لذت ببرد؟
با آب حیات است که جز خضر خط تو
کس را بحوالیش چریدن نگذارند
هوش مصنوعی: تنها کسی که از چشمه حیات آب مینوشد، خضر است و هیچکس دیگر را اجازه نمیدهند که به این مسیر قدم بگذارد.
تا تیغ زدی جان طلبی قاعدهٔ کیست
بسمل شدگانرا بطپیدن نگذارند
هوش مصنوعی: وقتی که به کسی آسیب میزنی و او را در خطر قرار میدهی، به یاد داشته باش که کسانی که گرفتار درد و رنج هستند، هرگز آرام نمینشینند و تلاش میکنند از این وضعیت رهایی یابند.
در دام تو افتاد دل فیض و مر او را
زین سلسله تا حشر رهیدن نگذارند
هوش مصنوعی: دل فیض در دام عشق تو گرفتار شده و از این زنجیره تا روز قیامت رهایی نخواهد یافت.