غزل شمارهٔ ۳۳۸
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
گوش دادند و در آن گوش سروش افکندند
دیده دادند و سر دیده روانم کردند
آشنائی بتماشا گه رازم دادند
آنگه از دیده بیگانه نهانم کردند
مستیم را بنقات حمشی پوشیدند
زین سراپرده چو خورشید عیانم کردند
بنمودند جمالی ز پس پرده غیب
در کمالش به تحیر نگرانم کردند
شد نمودار فروغی که من از حسرت آن
آب گردیدم و از دیده روانم کردند
در زمین طربم باز اقامت دادند
دایهٔ شورش عشاق جهانم کردند
گوش جان را ز ره غیب سروشی آمد
سوی آرامگه قدس روانم کردند
بادهٔ صافی توحید بکامم دادند
از خودی رستم و بینام و نشانم کردند
تازه شد روح بیک جرعه از آن می که کشید
وقت پیران زمان خوش که جوانم کردند
گفته بودم که شوم سرور ارباب جنون
عقل و هوشم بگرفتند و چنانم کردند
داغها در دلم افروخته شد ز آتش عشق
عاقبت چشم و چراغ دو جهانم کردند
نظر همتم آنجا که توانست رسید
بنظر پرورشم داده همانم کردند
کام دل یافتم از همت عالی صد شکر
کانچه مقصود دلم بود چنانم کردند
فیضها یافتم از عالم بالا آنشب
در ثنا تا با بد فاتحه خوانم کردند
نیست در دستم از آن فیض کنون جز نامی
همکنان گرچه بدین نام نشانم کردند
فیض را گفت کسی دعوی بیمعنی چند
گفت خاموش سر مدعیانم کردند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
هوش مصنوعی: در دل شب، از حال و احوال روح من خبر دادند و خبری به من رسید که نشان میداد دیگران از وضعیت من بیخبرند.
گوش دادند و در آن گوش سروش افکندند
دیده دادند و سر دیده روانم کردند
هوش مصنوعی: آنها گوش کردند و پیام الهی را در دل خود نهادند، و با دیدن، جانم را به سمت حقیقت روانه کردند.
آشنائی بتماشا گه رازم دادند
آنگه از دیده بیگانه نهانم کردند
هوش مصنوعی: دوستانم راز و رمزهایم را به تماشا گذاشتند و سپس مرا از چشم کسانی که غریبهاند، پنهان کردند.
مستیم را بنقات حمشی پوشیدند
زین سراپرده چو خورشید عیانم کردند
هوش مصنوعی: ما مست هستیم و به ما لباسهای تیرهای پوشاندهاند، همانطور که خورشید به وضوح و روشنی دیده میشود.
بنمودند جمالی ز پس پرده غیب
در کمالش به تحیر نگرانم کردند
هوش مصنوعی: زیباییهای حیرتانگیزی را از پس پرده گمنامی به نمایش گذاشتند که مرا در شگفتی و تحیر فرو بردند.
شد نمودار فروغی که من از حسرت آن
آب گردیدم و از دیده روانم کردند
هوش مصنوعی: من به خاطر حسرتی که از نور و درخشش او داشتم، به اشک درآمدم و غم و اندوه از چشمانم سرازیر شد.
در زمین طربم باز اقامت دادند
دایهٔ شورش عشاق جهانم کردند
هوش مصنوعی: در زمین، به من اجازهی شادی دوباره ای دادهاند و دایهی عشق، در این دنیا مرا پر از هیجان و شور زندگی کرده است.
گوش جان را ز ره غیب سروشی آمد
سوی آرامگه قدس روانم کردند
هوش مصنوعی: گوش دل من صدای نیکویی از عالم غیب شنید که به سوی آرامشگاه مقدس راهنماییام کرد.
بادهٔ صافی توحید بکامم دادند
از خودی رستم و بینام و نشانم کردند
هوش مصنوعی: به من نوشیدنی خالصی از توحید دادند و من را از خود رستم و بیهویت و نام و نشانی کردند.
تازه شد روح بیک جرعه از آن می که کشید
وقت پیران زمان خوش که جوانم کردند
هوش مصنوعی: با یک جرعه از آن شراب، روح من تازه شد و در زمانی که پیری خوش میگذرانید، مرا جوان کردند.
گفته بودم که شوم سرور ارباب جنون
عقل و هوشم بگرفتند و چنانم کردند
هوش مصنوعی: من گفته بودم که میخواهم برترین فرد در دلهای دیوانگان باشم، اما عقل و درک من را تسخیر کردند و به گونهای از من انسان دیگری ساختند.
داغها در دلم افروخته شد ز آتش عشق
عاقبت چشم و چراغ دو جهانم کردند
هوش مصنوعی: احساسات عمیق و سوزان درونم به دلیل عشق شدت پیدا کرده و در نهایت عشق باعث شد که مهمترین و عزیزترین چیزهایم را از دست بدهم.
نظر همتم آنجا که توانست رسید
بنظر پرورشم داده همانم کردند
هوش مصنوعی: من به جایی که آرزو داشتم و میتوانستم برسم، نگاهی افکنم و در نتیجه به همین دلیل، همانطور که پرورش یافتهام، مرا چنین ساختهاند.
کام دل یافتم از همت عالی صد شکر
کانچه مقصود دلم بود چنانم کردند
هوش مصنوعی: از تلاش و اراده قویام به آنچه که آرزو داشتم رسیدم و از این که به خواستهام رسیدم، سپاسگزارم. کسانی که در این مسیر به من کمک کردند، مرا به هدفم نزدیک کردند.
فیضها یافتم از عالم بالا آنشب
در ثنا تا با بد فاتحه خوانم کردند
هوش مصنوعی: در آن شب، از دنیای بیکران و معنوی بهرههایی گرفتم و به هنگام ستایش، به گونهای بود که با وجود ناپسندیها و بدیها، میتوانستم آغازگر خوبیها باشم.
نیست در دستم از آن فیض کنون جز نامی
همکنان گرچه بدین نام نشانم کردند
هوش مصنوعی: در حال حاضر چیزی از آن نعمت در دست من نیست، فقط نامی از آن باقی مانده است، هرچند که این نام باعث شناسایی من شده است.
فیض را گفت کسی دعوی بیمعنی چند
گفت خاموش سر مدعیانم کردند
هوش مصنوعی: کسی به فیض گفت که چرا این همه ادعاهای بیمحتوا میکنی، و او در پاسخ گفت که من دیگر حرفی نمیزنم، چون کسانی که ادعایشان را میزنند، باعث ساکت شدن من شدهاند.
حاشیه ها
1399/12/05 08:03
ربیعی
بیت پانزدهم، مصرع دوم به «در ثنا تا به ابد فاتحهخوانم کردند» اصلاح شود. متشکرم.