غزل شمارهٔ ۳۳۴
قومی به منتهای ولایت رسیدهاند
از دست دوست جام محبت چشیدهاند
از تیغ قهر زندگی جان گرفتهاند
وز جام لطف باده بیغش چشیدهاند
هرچند گشتهاند سراپای صنع را
غیر از جمال صانع بیچون ندیدهاند
طوبی لهم که سر به ره او فکندهاند
بشری لهم که از دو جهان پا کشیدهاند
قومی دگر ز دوست ندارند بهرهای
جز آنکه حا و بای محبت شنیدهاند
افتادهاند در سفر ظلمت فراق
شادند از آنکه لذت دنیا چشیدهاند
با زهر لطفشان نکند دفع زهر قهر
لیک از می غرور سروری خریدهاند
در منتهی رخوت و در منتهای جهل
دارند این گمان که به دانش رسیدهاند
جز شکوه نیست بر لبشان جز به دل سخط
غیر از امل ز عمر نصیبی ندیدهاند
با این همه به دنیی دون بستهاند دل
آیا در این عجوزه چه شوها که دیدهاند
صد سال عمر اگر گذرد یا هزار سال
این قوم خام را که همان نارسیدهاند
زانقوم نیست فیض و ازین قوم نیز نیست
او را مگر برای سخن آفریدهاند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قومی به منتهای ولایت رسیدهاند
از دست دوست جام محبت چشیدهاند
هوش مصنوعی: گروهی به بالاترین درجهی محبت و محبت دوستانه رسیدهاند و از عشق و نوازش دوست طعم دلپذیری را چشیدهاند.
از تیغ قهر زندگی جان گرفتهاند
وز جام لطف باده بیغش چشیدهاند
هوش مصنوعی: مردم از خشونت و سختیهای زندگی خسته شدهاند و به خاطر رحمت و محبت، از لذایذ پاک و بیدغل بهرهمند شدهاند.
هرچند گشتهاند سراپای صنع را
غیر از جمال صانع بیچون ندیدهاند
هوش مصنوعی: با وجود اینکه همه جا و در تمام جوانب آفرینش را بررسی کردهاند، اما جز زیبایی و جمال خالق هیچچیزی را بدون شک نیافتهاند.
طوبی لهم که سر به ره او فکندهاند
بشری لهم که از دو جهان پا کشیدهاند
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسانی که جانشان را برای او فدای راهش کردهاند، و خوشا به حال آن کسانی که از همه زیباییها و جذابیتهای دنیا دست کشیدهاند.
قومی دگر ز دوست ندارند بهرهای
جز آنکه حا و بای محبت شنیدهاند
هوش مصنوعی: گروهی دیگر از محبت تنها به اندازهای بهرهمندند که فقط نام آن را شنیدهاند و به حقیقت آن دست نیافتهاند.
افتادهاند در سفر ظلمت فراق
شادند از آنکه لذت دنیا چشیدهاند
هوش مصنوعی: در تاریکی جدایی، به سفر رفتهاند و از اینکه از لذتهای دنیا بهرهمند شدهاند، خوشحالند.
با زهر لطفشان نکند دفع زهر قهر
لیک از می غرور سروری خریدهاند
هوش مصنوعی: با ناز و محبت آنها نمیتوان از خشم و عصبانیتشان دوری جست، اما به خاطر شور و لذت می مشی که نوشیدهاند، خود را در موقعیت قدرت و بهرهمندی قرار دادهاند.
در منتهی رخوت و در منتهای جهل
دارند این گمان که به دانش رسیدهاند
هوش مصنوعی: در اوج بیتحرکی و عمیقترین ignorance، برخی این تصور را دارند که به دانش و آگاهی دست یافتهاند.
جز شکوه نیست بر لبشان جز به دل سخط
غیر از امل ز عمر نصیبی ندیدهاند
هوش مصنوعی: تنها شکایت و ناله به زبان آنهاست و در دلشان ناراحتی و ناامیدی دارند. جز آرزوهایی برای عمرشان، چیزی نصیبشان نشده است.
با این همه به دنیی دون بستهاند دل
آیا در این عجوزه چه شوها که دیدهاند
هوش مصنوعی: با وجود تمام این مسائل، آیا دل ما به دنیای پست و ناپاک وابسته شده است؟ در این دنیا چه افکار و تجارب عجیب و غریبی وجود دارد که دیده نشدهاند؟
صد سال عمر اگر گذرد یا هزار سال
این قوم خام را که همان نارسیدهاند
هوش مصنوعی: اگر صد سال یا حتی هزار سال بگذرد، این گروه از مردم که هنوز به کمال نرسیدهاند، تغییر نخواهند کرد.
زانقوم نیست فیض و ازین قوم نیز نیست
او را مگر برای سخن آفریدهاند
هوش مصنوعی: از آن گروه بهرهای نیست و از این گروه نیز چیزی ندارد، مگر اینکه فقط برای حرف زدن به وجود آمده است.