غزل شمارهٔ ۳۳۳
در دیگ عشق باده کشان جوش کردهاند
بر خود ز پختگی همه سرپوش کردهاند
بادا حلالشان که بحرمت گرفتهاند
هر مستی که زان می سر جوش کردهاند
سوی جناب عشق به پرهیز رفتهاند
پرهیز را برندی روپوش کردهاند
هر جرعهٔ کز آن می بیغش کشیدهاند
جان در عوض بداده و خون نوش کردهاند
از بهر بارهای گران در ره حبیب
سر تا بپای روح همه دوش کردهاند
از پای تا بسر همه روح مجردند
از لطف طبع ترک تن و توش کردهاند
دارند گفتوگوی نهان با جناب دوست
بر خویش پرده از لب خاموش کردهاند
پنهان بریز پرده رندی روان خویش
در معرض سروش همه گوش کردهاند
یکدم نیند غافل و غافل گمان کند
کاینان ز اصل خویش فراموش کردهاند
در دیک ابتلاء بسی کفجه خوردهاند
تا لقمهٔ ز کاسهٔ سر نوش کردهاند
هم عقل را ز عشقش دیوانه ساخته
هم هوش را بیادش بیهوش کردهاند
از ما سوی چو دست ارادت کشیدهاند
با شاهد مراد در آغوش کردهاند
زهاد خام را بنظر کی در آورند
آنان که در محبت حق جوش کردهاند
با درد نوش شاید اگر مرحمت کنند
آنان که صاف باده حق نوش کردهاند
تا شعر فیض اهل بصیرت شنیده اند
اشعار خویش جمله فراموشش کرده اند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در دیگ عشق باده کشان جوش کردهاند
بر خود ز پختگی همه سرپوش کردهاند
هوش مصنوعی: عشق مانند دیگی است که در آن شوق و احساس به جوش آمده و همه انسانها به دلیل پختگی و تجربهای که دارند، سرپوشی بر روی خود گذاشتهاند تا از افراطی که ممکن است به وجود بیاید، جلوگیری کنند.
بادا حلالشان که بحرمت گرفتهاند
هر مستی که زان می سر جوش کردهاند
هوش مصنوعی: بیزحمت به خاطر حرمتشان، هر کسی که از آن شراب سرمست شده و بیپروا گشته، مورد عفو و بخشش قرار گیرد.
سوی جناب عشق به پرهیز رفتهاند
پرهیز را برندی روپوش کردهاند
هوش مصنوعی: افرادی که به عشق تمایل دارند، از مسیری دور شدهاند و تلاش میکنند که از عشق دور بمانند، اما در حقیقت با پوشیدن نقابی، خود را در این راه پنهان کردهاند.
هر جرعهٔ کز آن می بیغش کشیدهاند
جان در عوض بداده و خون نوش کردهاند
هوش مصنوعی: هر جرعهای از آن شراب ناب که نوشیدهاند، جان خود را فدای آن کرده و به جای آن، خون خود را به دست آوردهاند.
از بهر بارهای گران در ره حبیب
سر تا بپای روح همه دوش کردهاند
هوش مصنوعی: برای مقابله با مشکلات سنگین در مسیر عشق، همه وجود خود را در تلاش گذاشتهاند.
از پای تا بسر همه روح مجردند
از لطف طبع ترک تن و توش کردهاند
هوش مصنوعی: از سر تا پای انسان، همه وجود او از روحی خالص و آزاد تشکیل شده است که به خاطر نرمی و لطافت طبیعت، از جسم و قید و بندها رها شده است.
دارند گفتوگوی نهان با جناب دوست
بر خویش پرده از لب خاموش کردهاند
هوش مصنوعی: دوستان به طور پنهانی در حال گفتگو هستند و برای این کار، از کلمات خاموش استفاده کردهاند تا پردهای روی افکار و احساسات خود بکشند.
پنهان بریز پرده رندی روان خویش
در معرض سروش همه گوش کردهاند
هوش مصنوعی: در این بیت، سخن از این است که جوانب پنهان شخصیت و حقیقت خود را به نمایش بگذار و از آنچه که هستی، دریغ نکن. به نظر میرسد که دیگران هم آمادهاند و به سخنان تو گوش میدهند. به طور کلی، خودت را آشکار کن و اجازه نده که رازهایت به دور باشند.
یکدم نیند غافل و غافل گمان کند
کاینان ز اصل خویش فراموش کردهاند
هوش مصنوعی: هرگز غافل نباش و تصور نکن که دیگران اصل خود را فراموش کردهاند؛ چرا که در هر لحظه باید آگاه و بیدار بود.
در دیک ابتلاء بسی کفجه خوردهاند
تا لقمهٔ ز کاسهٔ سر نوش کردهاند
هوش مصنوعی: بسیاری در زندگی به مشکلات و چالشها دچار شدهاند تا بتوانند از خویشتن لذت ببرند و تجربههای شیرینی کسب کنند.
هم عقل را ز عشقش دیوانه ساخته
هم هوش را بیادش بیهوش کردهاند
هوش مصنوعی: عشق او عقل را به جنون کشانده و یادش باعث شده که آدمی بیهوش شود.
از ما سوی چو دست ارادت کشیدهاند
با شاهد مراد در آغوش کردهاند
هوش مصنوعی: افرادی که به ما وابستهاند، با محبت و ارادت خود به ما نزدیک شدهاند و در کنار معشوق خود، آهنگ عشق را سر میدهند.
زهاد خام را بنظر کی در آورند
آنان که در محبت حق جوش کردهاند
هوش مصنوعی: مردان خدا و عاشقان حقیقی، به نظر افراد نادان و خام در مسائل معنوی توجهی ندارند؛ زیرا عشق به خداوند در دلهای آنان شعلهور است و نمیتوانند با نظرات سطحی دیگران سوء استفاده شوند.
با درد نوش شاید اگر مرحمت کنند
آنان که صاف باده حق نوش کردهاند
هوش مصنوعی: شاید اگر کسانی که به درستی از باده حق بهره بردهاند، با دلرحمی به من توجه کنند، بتوانم با درد و رنجی که دارم، از آنها نوشیدنیام را بگیرم.
تا شعر فیض اهل بصیرت شنیده اند
اشعار خویش جمله فراموشش کرده اند
هوش مصنوعی: تا وقتی که شعر فیض را اهل بصیرت شنیدهاند، شاعران دیگر اشعار خود را به کلی فراموش کردهاند.