غزل شمارهٔ ۳۳۲
کوه عقلی و بیابان جنونم دادهاند
حیرتی دارم از این، کین هر دو چونم دادهاند
از فلک روزی نخواهم نعمت عشقم بس است
در دل از غم رزقهای گونه گونم دادهاند
داده اندم بیخم و مینا و ساغر باده ها
دادهاند اما نمیدانم که چونم دادهاند
گاه رندم گاه زاهد گاه خشکم گاه تر
بادهٔ از جام سرشار جنونم دادهاند
مستیم امروز از اندازه بیرون میرود
یکدو ساغر دوش پنداری فزونم دادهاند
گاه بیمارم گهی خوش گاه سرخوش گاه مست
غالباً چشمان جادویت فسونم دادهاند
میخورم خون جگر از خوان عشقت روز و شب
از قضا بهر غذا همواره خونم دادهاند
میخورم خون جگر تا میبرم روزی بسر
قسمت از خوان قضا بنگر که چونم دادهاند
ای که گفتی سوختیای فیض و کارت خام ماند
آری آری چون کنم بخت زبونم دادهاند
غزل شمارهٔ ۳۳۱: شد تهی از عشق سر بی باده این میخانه ماندغزل شمارهٔ ۳۳۳: در دیگ عشق باده کشان جوش کردهاند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کوه عقلی و بیابان جنونم دادهاند
حیرتی دارم از این، کین هر دو چونم دادهاند
هوش مصنوعی: من از کوه عقل و بیابان جنون حیرتزدهام، چرا که این دو ویژگی، هر دو به من داده شدهاند.
از فلک روزی نخواهم نعمت عشقم بس است
در دل از غم رزقهای گونه گونم دادهاند
هوش مصنوعی: من از آسمان هیچ چیزی نمیخواهم و تنها عشقام برایم کافی است. در دل من غمها و دردهای مختلف وجود دارد که همانند رزق و روزی به من داده شدهاند.
داده اندم بیخم و مینا و ساغر باده ها
دادهاند اما نمیدانم که چونم دادهاند
هوش مصنوعی: به من چیزهایی دادهاند که در آنها خبری از عشق و زیبایی نیست. به من شراب و جام دادهاند، اما نمیدانم حال من چگونه است و چه احساسی دارم.
گاه رندم گاه زاهد گاه خشکم گاه تر
بادهٔ از جام سرشار جنونم دادهاند
هوش مصنوعی: گاهی به حالتی دیوانه و آزاد هستم، گاهی فردی زاهد و پارسا. بعضی اوقات خشک و بیروح جلوه میکنم و گاهی هم سرشار از احساسات و تر و تازه. این حالتها به من ناشی از می انسانیت و جنون است که از جام زندگی مینوشم.
مستیم امروز از اندازه بیرون میرود
یکدو ساغر دوش پنداری فزونم دادهاند
هوش مصنوعی: امروز آنقدر غرق شادی و حال و هوای خوش هستم که از حد خود فراتر رفتهام، مانند اینکه دیروز دو جام نوشیدنی به من دادهاند و حالا احساس میکنم که بیشتر از حد معمول سرمست شدهام.
گاه بیمارم گهی خوش گاه سرخوش گاه مست
غالباً چشمان جادویت فسونم دادهاند
هوش مصنوعی: گاهی حال دلم خوب نیست و ناراحتم، گاهی خودم را شاد و خوشحال میبینم، گاهی هم شنگول و سرمست هستم. اما بیشتر اوقات این چشمان سحری و جادویی تو هستند که من را تسخیر کردهاند.
میخورم خون جگر از خوان عشقت روز و شب
از قضا بهر غذا همواره خونم دادهاند
هوش مصنوعی: من شب و روز از عشق تو عذاب میکشم و مانند غذایی که همیشه از قضا به من دادهاند، خون جگر میخورم.
میخورم خون جگر تا میبرم روزی بسر
قسمت از خوان قضا بنگر که چونم دادهاند
هوش مصنوعی: من برای به دست آوردن روزی خود، از درد و سختیهای زندگی نمیترسم و با وجود همه مشکلات، به سرنوشت و تقدیرم نگاه میکنم و میبینم که چه طوری سرنوشتم نوشته شده است.
ای که گفتی سوختیای فیض و کارت خام ماند
آری آری چون کنم بخت زبونم دادهاند
هوش مصنوعی: ای کسی که گفتی دلت سوخته، اما تلاش تو بینتیجه مانده است. آری، بله، من چگونه میتوانم با این بخت نحس کنار بیایم که به من چنین سرنوشتی دادهاند؟