گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۷

طرف گلزار گذشتی ز تو گل زار بماند
خار حسرت ز رخت در دل گلزار بماند
آنکه ره جانب او رفت دگر باز نگشت
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
زاهد بی‌خبر از سرزنشم دست نداشت
آنکه این کار ندانست در انکار بماند
یار بگذاشت مرا با من و بگذشت از من
راحت جان شد و اغیار دل آزار بماند
گشت بیمار که شاید بعیادت آئی
نگرفتی خبری از دل و بیمار بماند
هر که یک جرعه ز خمخانهٔ عشق تو چشید
دیده‌اش تا به ابد در کف خمار بماند
فیض بیچاره رهی جانب مقصود نبرد
در بیابان غم بیهده ناچار بماند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طرف گلزار گذشتی ز تو گل زار بماند
خار حسرت ز رخت در دل گلزار بماند
هوش مصنوعی: وقتی از کنار باغ عبور کردی، گل‌ها به یاد تو پژمرده شدند و دلتنگی و حسرتی که از دیدن تو در دلشان نشسته، مثل خار در آن‌ها باقی ماند.
آنکه ره جانب او رفت دگر باز نگشت
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
هوش مصنوعی: هرکس که راه عشق را در پیش گیرد و به طرف محبوب برود، دیگر به عقب برنمی‌گردد. هر کسی که به دلیاری و نزدیکی به معشوق دست یابد، در آن مکان مقدس می‌ماند.
زاهد بی‌خبر از سرزنشم دست نداشت
آنکه این کار ندانست در انکار بماند
هوش مصنوعی: زاهد بی‌خبر از سرزنش من، در واقع هیچ اقتداری نداشت که بداند چه کاری انجام داده و در نتیجه در انکار باقی ماند.
یار بگذاشت مرا با من و بگذشت از من
راحت جان شد و اغیار دل آزار بماند
هوش مصنوعی: یار مرا تنها گذاشت و خود رفت، در حالی که آرامش جانم را ربود و دل‌های دیگران نیز مشغول آزار من شدند.
گشت بیمار که شاید بعیادت آئی
نگرفتی خبری از دل و بیمار بماند
هوش مصنوعی: بیمار شد و امید داشت که شاید از حالش باخبر شوی و به دیدنش بیایی، اما خبری از تو نرسید و او همچنان بیمار ماند.
هر که یک جرعه ز خمخانهٔ عشق تو چشید
دیده‌اش تا به ابد در کف خمار بماند
هوش مصنوعی: هر کسی که حتی یک قطره از شراب عشق تو را بچشید، چشمانش تا همیشه در حالت مستی باقی خواهد ماند.
فیض بیچاره رهی جانب مقصود نبرد
در بیابان غم بیهده ناچار بماند
هوش مصنوعی: انسانی که در جستجوی هدف و آرزوهایش است، نمی‌تواند به آسانی به آن دست یابد، و در میانه راه، در مواجهه با مشکلات و غم‌ها، ناچار می‌ماند و سرگردان می‌شود.