غزل شمارهٔ ۳۱۴
شراب عشقم اندر کام جان شد
ز جانم چشمهٔ حکمت روان شد
ز ترک کام کام دل گرفتم
چو در دوزخ شدم دوزخ چنان شد
ز خواهش چون گذشتی در بهشتی
مکرر من چنین کردم چنان شد
چو دل دید آنجهان بیزار شد زین
ز حق آگه چو شد زان هم جهان شد
جهان شد زینجهان و از جهان دل
فراز هر مکان و لامکان شد
بخدمت از بزرگان میتوان ربود
بهمت از ملایک میتوان شد
بنام دوست از خود میتوان رفت
بیاد دوست بیخود میتوان شد
بفکر عشقبازی دیر افتاد
دریغا عمر فیض اکثر زیانشد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شراب عشقم اندر کام جان شد
ز جانم چشمهٔ حکمت روان شد
هوش مصنوعی: عشق من مانند شرابی در دل و جانم جاری شد و از وجودم چشمهای از حکمت برآمد.
ز ترک کام کام دل گرفتم
چو در دوزخ شدم دوزخ چنان شد
هوش مصنوعی: من از عشق و زیبایی ترک، به آرزوهای دل رسیدم. هنگامی که وارد دوزخ شدم، دوزخ به گونهای برایم تغییر کرد که احساس لذت و سرور کردم.
ز خواهش چون گذشتی در بهشتی
مکرر من چنین کردم چنان شد
هوش مصنوعی: وقتی از خواستهها و deseos خود عبور کنی، به نوعی به بهشتی دست پیدا میکنی. من نیز چنین روشی را در پیش گرفتم و نتیجهاش این شد.
چو دل دید آنجهان بیزار شد زین
ز حق آگه چو شد زان هم جهان شد
هوش مصنوعی: وقتی دل از این دنیا مأیوس شد و به حقیقت پی برد، آنوقت از این عالم نیز دوری جست.
جهان شد زینجهان و از جهان دل
فراز هر مکان و لامکان شد
هوش مصنوعی: جهان از این دنیا جدا شده و دل از هر جا و بیجایی بالا رفته است.
بخدمت از بزرگان میتوان ربود
بهمت از ملایک میتوان شد
هوش مصنوعی: از بزرگترها میتوان خدمتآموزی آموخت و از فرشتگان میتوان همت و اراده قوی گرفت.
بنام دوست از خود میتوان رفت
بیاد دوست بیخود میتوان شد
هوش مصنوعی: با نام خدا میتوان به خود فکر نکرد و از خویشتن دل کند، اما برای عشق و یاد دوست، میتوان به بیخودی رسید و خود را فراموش کرد.
بفکر عشقبازی دیر افتاد
دریغا عمر فیض اکثر زیانشد
هوش مصنوعی: در دل عشق و محبت دیر شروع کردهایم و افسوس که عمر برای استفاده از این زیبایی بسیار کوتاه است و بیشتر از آنچه که بدست آوردیم، از دست رفته است.