غزل شمارهٔ ۳۱۳
عشق از دل گذشت تا جان شد
جان هم از عشق تا که جانان شد
کارم از کار عشق سامان یافت
دردم از درد عشق درمان شد
ره بایمان خود نمیبردم
کفر زلف تو راه ایمان شد
هرکه چشم تو دید مست افتاد
و آنکه روی تو دید حیران شد
هر کجا بود خاطر جمعی
در غم زلف تو پریشان شد
از وصال تو فیض بهره نیافت
عمر او جمله صرف هجران شد
روز عمرش بغصه و غم رفت
شب او هم بآه و افغان شد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق از دل گذشت تا جان شد
جان هم از عشق تا که جانان شد
هوش مصنوعی: عشق از دل عبور کرد و به جان رسید و جان نیز به خاطر عشق به محبوب تبدیل شد.
کارم از کار عشق سامان یافت
دردم از درد عشق درمان شد
هوش مصنوعی: عشق به من نظم و ترتیب بخشید و دردهایم را درمان کرد.
ره بایمان خود نمیبردم
کفر زلف تو راه ایمان شد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت زلفت، از مسیر ایمان دور شدم و به کفر افتادم.
هرکه چشم تو دید مست افتاد
و آنکه روی تو دید حیران شد
هوش مصنوعی: هر کسی که چشمان تو را ببیند، بیاختیار مست و سرمست میشود و آنکه چهره تو را نگاه کند، به شدت مجذوب و حیران میماند.
هر کجا بود خاطر جمعی
در غم زلف تو پریشان شد
هوش مصنوعی: هر جا که به آرامش و اطمینان خاطر رسیدم، در اثر غم و اندوه زلفت همه چیز برايم بهم ریخت و پریشان شدم.
از وصال تو فیض بهره نیافت
عمر او جمله صرف هجران شد
هوش مصنوعی: عمر او در گذران زندگی نتوانست از دیدار تو بهرهمند شود و تمام وقتش در فراق و دوری از تو گذشت.
روز عمرش بغصه و غم رفت
شب او هم بآه و افغان شد
هوش مصنوعی: روزهای زندگیاش پر از درد و ناراحتی گذشت و شب او نیز با حسرت و ناله سپری شد.