غزل شمارهٔ ۳۰۹
نور ازل ظهور کرد رحمت خاص عام شد
حکم قضا نفاد یافت کار قدر تمام شد
دانه گندمی فکند آدم پاک را بخاک
بهر شکار روح قدس مرکز خاک دام شد
گشت فلک بامر حق بحر وجود کاینات
خلعت هر خلیفهٔ در خور خود تمام شد
چون بمراتب وجود جای گرفت یک بیک
آنکه ز پس ظهور کرد مر همه را امام شد
میکده را گشود ار ساقی باقی الست
عاشق رند باده کش معتکف مدام شد
زمره طالبان حق بر سر مستی آمدند
وانکه ز باده ننگ داشت طالب جاه و نام شد
وقت رجوع چون رسید بهر جزای قول و فعل
جان که ز تن رمیده بود باز بجسم رام شد
یافت حیات تازه دوست مغز درآمدش بپوست
وز تن و جان دشمنان طالب انتقام شد
جان چو بداد دل بکام کار دلش بماند خام
فیض چو کند دل ز جان کار دلش تمام شد
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نور ازل ظهور کرد رحمت خاص عام شد
حکم قضا نفاد یافت کار قدر تمام شد
هوش مصنوعی: نور ازل خاست و رحمت خاص به همه ارائه شد، حکمت قضا به نتیجه رسید و کار مقدر به پایان رسید.
دانه گندمی فکند آدم پاک را بخاک
بهر شکار روح قدس مرکز خاک دام شد
هوش مصنوعی: آدم پاک به شوق شکار روح مقدس، دانهای از گندم را بر زمین افکند و این سبب شد که او به دام خاک درآید.
گشت فلک بامر حق بحر وجود کاینات
خلعت هر خلیفهٔ در خور خود تمام شد
هوش مصنوعی: آسمان به فرمان حق، موجودیت جهان را به گونهای گسترش داد که هر خلیفه به اندازه شایستگیاش به نعمتها و ویژگیهای خاص خود دست یافت.
چون بمراتب وجود جای گرفت یک بیک
آنکه ز پس ظهور کرد مر همه را امام شد
هوش مصنوعی: زمانی که وجود به مراحل مختلف خود رسید، یکی پس از دیگری، آن کسی که بعداً ظاهر شد، برای همه به پیشوایی تبدیل شد.
میکده را گشود ار ساقی باقی الست
عاشق رند باده کش معتکف مدام شد
هوش مصنوعی: اگر ساقی به ما محبت کند و میکده را باز کند، عاشق رند همیشه در حال نوشیدن باده و اعتکاف خواهد بود.
زمره طالبان حق بر سر مستی آمدند
وانکه ز باده ننگ داشت طالب جاه و نام شد
هوش مصنوعی: گروه seekers of truth در حال نشئگی و شادی به سر میبرند، ولی کسی که از شراب بیزار است، به دنبال مقام و شهرت رفته است.
وقت رجوع چون رسید بهر جزای قول و فعل
جان که ز تن رمیده بود باز بجسم رام شد
هوش مصنوعی: زمانی که نفرین و پاداش به اعمال و گفتار انسان به سر میرسد، روحی که از بدن جدا شده بود، دوباره به جسم خود بازمیگردد و در آن قرار میگیرد.
یافت حیات تازه دوست مغز درآمدش بپوست
وز تن و جان دشمنان طالب انتقام شد
هوش مصنوعی: دوست زندگی تازهای پیدا کرد و مغز او به پوستش منتقل شد، در حالی که دشمنانش خواهان انتقام از او شدند.
جان چو بداد دل بکام کار دلش بماند خام
فیض چو کند دل ز جان کار دلش تمام شد
هوش مصنوعی: وقتی جان انسان فدای چیزی میشود و دلش به خواستهاش نمیرسد، فقط در آرزو باقی میماند. اما وقتی دل از جانش بهرهبرداری کند، کارهای دلش به سرانجام میرسد.
حاشیه ها
1389/04/25 22:06
کاظم
به نظر میرسد در مصراع اول از بیت آخر، به جای «جان چو داد دل بکام...» میبایست «جان چو بداد دل بکام..» باشد.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.