گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۱

شور عشقی گر که دلرا بر سر کار آورد
بلبل گلزار معنی را بگلزار آورد
آتشی در من زند از من بسوزد ما و من
گوش هستیهای مادر حلقهٔ یار آورد
نور روی دوست عالمگیر شد موسی کجاست
پیر و خاتم شود تا تاب دیدار آورد
هر که دیدار جمال دوسترا انکار کرد
جرعهٔ از بادهٔ عشقش باقرار آورد
میکند در پرده مستی ترسم ار شوری کنم
غیرتش منصور دیگر بر سر دار آورد
میکنم در پرده مستی تاخس خشکی مباد
در گلستان حقایق خار انکار آورد
عشق اگر در زاهدان یابد رهی از داغها
در دل چون سنگشان گلزارها بار آورد
عشق باید تا درین افسردگان آتش زند
از نی رگهای تنشان نالهٔ زار آورد
در زمین دل نهال غم نشانیدم دگر
بو که بعد از روزگاری خرمی بار آورد
هر کرا خواهد چشاند از غم خود جرعهٔ
این متاعی نیست کانرا کس ببازار آورد
گر به بیند منکر عشاق خورشید رخش
مو بمویش ذره ذره در دم اقرار آورد
فیض دم در کش زمانی بر خموشی صبر کن
یار شیرین لعل شیرین را بگفتار آورد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شور عشقی گر که دلرا بر سر کار آورد
بلبل گلزار معنی را بگلزار آورد
هوش مصنوعی: اگر شور عشق دل را به کار بیندازد، بلبل نیز معنی عشق را به گلزار می‌آورد.
آتشی در من زند از من بسوزد ما و من
گوش هستیهای مادر حلقهٔ یار آورد
هوش مصنوعی: آتشی در درون من شعله‌ور است که به خودم آسیب می‌زند. من، به عنوان جزئی از این هستی، صدای مطلوب و زیبایی را از وجود معشوق به ارمغان می‌آورم.
نور روی دوست عالمگیر شد موسی کجاست
پیر و خاتم شود تا تاب دیدار آورد
هوش مصنوعی: نور چهره دوست در تمام عالم گسترده شده است. حالا می‌پرسند موسی کجاست؟ پیری و خاتم (نشانه‌ها و هدایت) پدیدار می‌شود تا بتواند تابش این دیدار را تحمل کند.
هر که دیدار جمال دوسترا انکار کرد
جرعهٔ از بادهٔ عشقش باقرار آورد
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی و جمال دوست را انکار کند، در واقع قدری از شراب عشق او را با آرامش در وجودش حس کرده است.
میکند در پرده مستی ترسم ار شوری کنم
غیرتش منصور دیگر بر سر دار آورد
هوش مصنوعی: در دل این حالت مستی، از برانگیختن شور و هیجان می‌ترسم، زیرا در این صورت ممکن است غیرت او به قدری زیاد شود که مانند منصور، به یاد ماضی، دوباره مرا به میخ دار بیاویزد.
میکنم در پرده مستی تاخس خشکی مباد
در گلستان حقایق خار انکار آورد
هوش مصنوعی: در حالت سرمستی و شادی، تلاش می‌کنم تا هیچ گونه خشکی و سردی در باغ حقیقت، وجود نداشته باشد و خاری از انکار و نادیده گرفتن به آنجا نرسد.
عشق اگر در زاهدان یابد رهی از داغها
در دل چون سنگشان گلزارها بار آورد
هوش مصنوعی: عشق اگر در دل زاهدان جایی پیدا کند، می‌تواند از دردها و زخم‌های عمیق، زیبایی و طراوتی همانند یک باغ پرگل ایجاد کند.
عشق باید تا درین افسردگان آتش زند
از نی رگهای تنشان نالهٔ زار آورد
هوش مصنوعی: عشق باید به این دل‌گرفتگان انرژی ببخشد و در وجودشان شوری به وجود آورد، به گونه‌ای که از درونشان صدای ناله و گریه برآمده و احساسات عمیق آن‌ها را بیدار کند.
در زمین دل نهال غم نشانیدم دگر
بو که بعد از روزگاری خرمی بار آورد
هوش مصنوعی: من در دل خود دانه‌ای از غم کاشتم، تا شاید روزی بعد از مدتی، خوشی و شادابی به بار آورد.
هر کرا خواهد چشاند از غم خود جرعهٔ
این متاعی نیست کانرا کس ببازار آورد
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد دیگران را از غم خود آگاه کند، باید بداند که این احساس تلخ را نمی‌توان به بازار عرضه کرد و کسی نمی‌تواند آن را بفروشد.
گر به بیند منکر عشاق خورشید رخش
مو بمویش ذره ذره در دم اقرار آورد
هوش مصنوعی: اگر کسی منکر عشق و زیبایی خاصی باشد، با دیدن چهره تابناک و دلربای او، به تدریج و به آرامی به حقیقت عشق اعتراف خواهد کرد.
فیض دم در کش زمانی بر خموشی صبر کن
یار شیرین لعل شیرین را بگفتار آورد
هوش مصنوعی: زمانی صبر کن و در سکوت بمان تا بتوانی از کلام یار شیرین و دلپذیر خود بهره‌مند شوی.